واقعه نویسلغتنامه دهخداواقعه نویس . [ ق ِ ع َ / ع ِ ن ِ ] (نف مرکب ) در دوره ٔ صفویه منصبی دولتی بوده است . مؤلف تذکرةالملوک آن را چنین وصف کند: «تفصیل شغل واقعه نویسان آن است که جواب نامه هایی که از پادشاهان به پادشاه ایران نوشته شود واقعه نویس انشا نماید». رجوع
واقعةلغتنامه دهخداواقعة. [ ق ِ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ پنجاه و ششمین از قرآن ، مکیة و آن نود و شش آیت است ،پس از الرحمن و پیش از حدید. (از یادداشت مؤلف ).
واقعةلغتنامه دهخداواقعة. [ ق ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || (اِ) حادثه . (غیاث ) (ناظم الاطباء). نازله . (از اقرب الموارد). اتفاق . کار افتاده . کار پیش آمده . پیش آمد. عارضه . ماوقع. جریان کار. رویداد. قضیه . موضوع : روبرو میشود با واقعه به آن طریق که
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
داستان نویسلغتنامه دهخداداستان نویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) قصه نویس . محرر حکایت . واقعه نویس . سرگذشت نویس . مورخ .
شده بندلغتنامه دهخداشده بند. [ ش ُ دَ / دِ ب َ ] (نف مرکب ) واقعه نویس را گویند. (برهان ). شده وند. پدیده نویس . آینده نویس . نوپدیدنویس . (یادداشت مؤلف ). وقایعنگار و بیننده و ناظر و استوار و امین که هرچه شده وگذشته و دیده نوشته به پادشاه برساند. (آنندراج ).<b
رقم نویسلغتنامه دهخدارقم نویس . [ رَ ق َ ن ِ ] (نف مرکب ) رقم نویسنده . مطلق نویسنده یا کاتب فرمان و حساب و اعداد و جز آن و از مناصب درباری بوده است : آنچه را باید رقم صادر شود از قرار یادداشت به مسوده ٔ واقعه نویس رقم نویسان توابین واقعه نویس قلمی می نمایند. (تذکرةالملوک
مجلس نویسلغتنامه دهخدامجلس نویس . [ م َ ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) حضورنویس یعنی واقعه نویس دربار پادشاهی . (غیاث ). حضورنویس . محمد نصیرآبادی در احوال میرزا طاهر وحید نوشته : که چون جوهر قابلیت از جبهه اش نمایان بود به صوابدید نواب خلیفه سلطان به منصب مجلس نویسی سرافرازی یافت . و چون ایشان را در جای دی
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
واقعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا ۲. پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد ۳. خواب، رویا، نوم ۴. فوت، مرگ، موت ۵. رستاخیز، قیامت ۶. حال، حسبحال، وضع ۷. واقعات
حسب واقعهلغتنامه دهخداحسب واقعه . [ ح َ ب ِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جریان و گزارش واقعه و حادثه : یکی ازمتعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید. (گلستان ).
روز واقعهلغتنامه دهخداروز واقعه . [ زِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز مرگ : به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه میرویم به داغ بلندبالایی . حافظ.به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز وا
مواقعهلغتنامه دهخدامواقعه . [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت . نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء). حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه ٔ هبوط رسد. (ترجمه ٔ ت
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
سامانۀ تشخیص خودکار واقعهautomatic incident detection, AIDواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با تجزیه و تحلیل خوارزمی/ الگوریتم دادههای تردد رویدادها را بهسرعت شناسایی میکند تا از تأثیر نامطلوب آنها بکاهد