والانژادلغتنامه دهخداوالانژاد. [ ن ِ ] (ص مرکب ) والاتبار. نژاده : پادشاه والانژاد را از مفارقت آن خدمتکار اخلاص آثار حزن و ملال بسیار روی نمود. (حبیب السیر ج 3 ص 352). و بعضی دیگر از آبا و اجداد شاه والان
پولندلغتنامه دهخداپولند.[ ] (اِخ ) (دیه ...) منزل هفتم از شیراز به آباده در 42 فرسنگی شیراز. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 161).
گولوندلغتنامه دهخداگولوند. [ گول ْ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر. در 21000گزی شمال خاوری شهر ملایر و 6000 گزی شمال باختری راه اتومبیل رو ملایر به شاوه اراک . کوهستانی و هوای آن معتدل است و <span class="hl"
ولوندلغتنامه دهخداولوند. [ وَل ْ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل . سکنه ٔ آن 150 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).