واپسینلغتنامه دهخداواپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) اخیر. آخرین . مؤخر. آخر. (السامی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بازپسین . متأخر. انجامین و آنچه پس از همه باشد. (آنندراج )(فرهنگ نظام ). پس . آخر. (شعوری ). آخری : واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثرگر برفتی در وداعش
واپسینفرهنگ فارسی معین(پَ) (ص .) آخر، آخرین . ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز ~ روز قیامت .
یواشنلغتنامه دهخدایواشن . [ ی َ ش ِ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . منسفه . جون . و آن پنجه ای است که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت مؤلف ). درلهجه ٔ امروز آذربایجان شانه (یا شنه ) گویند. هید.
اکثریت واپسینlate majorityواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که فنّاوری و نوآوری را اندکی دیرتر از اکثریت آغازین میپذیرند و معیار اصلی برای آنها سودمندی است
واپسینچهرtelophaseواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از تقسیم یاختهای که در آن فامتنهای جداشده از یکدیگر در دو قطب یاخته گِرد هم میآیند و دور هر گروه غشای هسته تشکیل میشود
اکثریت واپسینlate majorityواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که فنّاوری و نوآوری را اندکی دیرتر از اکثریت آغازین میپذیرند و معیار اصلی برای آنها سودمندی است
نوسنگی واپسینFinal Neolithicواژههای مصوب فرهنگستاندورهای مقارن آغاز کاربرد مس و مفرغ در ابزارسازی که در آن سنگ هنوز مهمترین مادۀ خام مورد مصرف بود
واپسینچهرtelophaseواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از تقسیم یاختهای که در آن فامتنهای جداشده از یکدیگر در دو قطب یاخته گِرد هم میآیند و دور هر گروه غشای هسته تشکیل میشود
اکثریت واپسینlate majorityواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که فنّاوری و نوآوری را اندکی دیرتر از اکثریت آغازین میپذیرند و معیار اصلی برای آنها سودمندی است
نوسنگی واپسینFinal Neolithicواژههای مصوب فرهنگستاندورهای مقارن آغاز کاربرد مس و مفرغ در ابزارسازی که در آن سنگ هنوز مهمترین مادۀ خام مورد مصرف بود