واکسلغتنامه دهخداواکس . (از انگلیسی ، اِ) ماده ٔسیاه که بدان کفشها را سیاه می کنند. (ناظم الاطباء).ماده ٔ مرکبی است که برای جلا دادن کفش و چیزهای چرمی به آنها مالیده می شود و مطابق رنگ چرم ساخته می گردد. (فرهنگ نظام ). رنده . یرندج . (یادداشت مؤلف ). رنگی که بروی کفش چرمین و جیر زنند تا تابا
واکسفرهنگ فارسی عمیدمادۀ روغنی مرکب از دوده و چربی و سولفات گوگرد که برای سیاه کردن کفشهای چرمی به کار میرود.
واکسفرهنگ فارسی معین[ روس . ] (اِ.) مادة چربی که رنگ های مختلف دارد و رویة کفش را با آن تمیز و براق کنند.
واکزلغتنامه دهخداواکز. [ ک ِ ] (ع ص ) زننده . مشت زننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از وکز به معنی زدن و با مشت زدن . رجوع به وکز شود.
واکظلغتنامه دهخداواکظ.[ ک ِ ] (ع ص ) راننده . دفعکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از وکظ است . رجوع به وکظ شود.
واکس زنیلغتنامه دهخداواکس زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل واکس زن . || (اِ مرکب )جائی که در آن کفش را واکس زنند. محل کار واکس زن .
واکسنلغتنامه دهخداواکسن . [ س َ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ آبله که از گاو گرفته به انسان تزریق می شود، نیز هر ماده ای که برای تزریق درست کرده می شود. (فرهنگ نظام ). مایه . (لغات فرهنگستان ). میکروب ضعیف شده یا کشته شده ٔ امراض که به منظور ایجاد مصونیت در بدن انسان یا حیوان نسبت به مرضی مسری - خصو
واکسیلغتنامه دهخداواکسی . (ص نسبی ) کسی که با مزد به کفش واکس می زند. (فرهنگ نظام ). یرندج یعنی آن که کفش را به رنگ سیاه رنگ می کند. (ناظم الاطباء). که کفش را واکس زند. که شغل اوواکس زدن کفش مردم است . واکس زن . || (اِ مرکب ) جای واکس زدن . محل کسب و کار واکسی و واکس زن .
واکسیناسیونلغتنامه دهخداواکسیناسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) مایه زنی . (لغات فرهنگستان ). واکسن کوبی . واکسن زدن . مایه کوبی . رجوع به واکسن شود.
واکسنفرهنگ فارسی عمیددارویی حاوی میکروبهای ضعیف یا کشتهشدۀ یک بیماری واگیردار که برای پیشگیری از بیماری به بدن تزریق یا بهصورت خوراکی مصرف میشود؛ مایه.
واکسیلفرهنگ فارسی عمیدرشتۀ نخی یا ابریشمی به رنگ زرد یا سفید که افسران روی دوش و جلو سینه آویزان میکنند.
واکس زنیلغتنامه دهخداواکس زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل واکس زن . || (اِ مرکب )جائی که در آن کفش را واکس زنند. محل کار واکس زن .
واکس خوردهلغتنامه دهخداواکس خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) کفش واکس خورده ، کفشی که بر اثر واکس زدن شفاف و تابان شده است . کفش براق . واکس زده .
واکس خوردنلغتنامه دهخداواکس خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) واکس خوردن کفش ، با واکس براق و تابان شدن آن . رجوع به واکس شود.
واکس زدنلغتنامه دهخداواکس زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکس بروی کفش مالیدن . کفش را با واکس برّاق و تابان کردن . رجوع به واکس شود.
واکسنلغتنامه دهخداواکسن . [ س َ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ آبله که از گاو گرفته به انسان تزریق می شود، نیز هر ماده ای که برای تزریق درست کرده می شود. (فرهنگ نظام ). مایه . (لغات فرهنگستان ). میکروب ضعیف شده یا کشته شده ٔ امراض که به منظور ایجاد مصونیت در بدن انسان یا حیوان نسبت به مرضی مسری - خصو
آواکسفرهنگ فارسی معین[ انگ . A.W.A.C.S ] ( اِ.)1 - دستگاهی مراقبت کننده جهت ردگیری هواپیماهای دشمن که در هواپیمای خودی نصب می کنند. 2 - ( عا.) خبرچین .