واگماریدنلغتنامه دهخداواگماریدن . [گ ُ دَ ] (مص مرکب ) پدید گشتن دندانها در هنگام خندیدن و تبسم کردن و روی در هم کشیدن . (ناظم الاطباء).
گماریدنلغتنامه دهخداگماریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) منصوب کردن : گماریده ست زنبوران به من برهمی درّد به من بر پوست زنبور. منوچهری .حسن اعیان را گفت کسان گمارید تا خلق عامه را بگذارند تا از دروازه های شهر بیرون آیند.(تاریخ بیهقی ).نگهبا