وایجلغتنامه دهخداوایج . [ ی ِ ] (اِ) چوب بندی و چفتی را گویند که بجهت تاک انگور سازند. (از آنندراج ) (از برهان ). واییج . رجوع به واییج شود.
باغراهlinear park, green waysواژههای مصوب فرهنگستانبوستانی در شهر یا حومه که اساساً طول آن بسیار بیشتر از پهنای آن است
سامانۀ شیشهشوی جلوwindshield wash/wipe system, windscreen wash/wipe systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که باعث پاشش آب به شیشۀ جلو و عملکرد برفپاککن میشود
واج واجگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بدون تصمیم ، ناچار ایستادن ، خیره خیره نگاه کردن ، بدون واکنش بودن
واییجلغتنامه دهخداواییج . (اِ) بر وزن بادیج به معنی وایج است که جفت و چوب بندی تاک انگور باشد. (از برهان ). رجوع به وایج شود : خوش آن دمی که نشینم ز آفتاب فراق به صحن گلشن وصلت به سایه ٔ واییج .؟ (از جهانگیری ).
واییچلغتنامه دهخداواییچ . (اِ) بر وزن بادیچ به معنی وایج است که چفت و چوب بندی تاک انگور باشد. (از آنندراج ).
چفتهلغتنامه دهخداچفته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) سر گوسفند را گویند. (برهان ). سر گوسفند. (جهانگیری ). سر گوسپند. (رشیدی ) (ناظم الاطباء). چفده . (ناظم الاطباء). || (ص ) خمیده و دوتا و کژ بود. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 486). خیده و
حوایجلغتنامه دهخداحوایج . [ ح َ ی ِ ] (ع اِ) توابل . دیگ افزارها. || ج ِ حاجة و این خلاف قیاس است . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). ج ِ حاجة. مأخوذ از تازی ، کارهای لازم و حاجت ها. (ناظم الاطباء). رجوع به حوائج شود.