وثاقةلغتنامه دهخداوثاقة. [ وَ ق َ ] (ع مص ) استوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر). استوار گردیدن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || استوارکاری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وثاقیلغتنامه دهخداوثاقی . [ وُ ] (ص نسبی )منسوب به وثاق . غلامی که با غلامان دیگر در حجره هایی متصل به سرای سلطنتی منزل داشت و آنان را وثاقیان مینامیدند. (فرهنگ فارسی معین ) : غلامان وثاقی را جدا به کوشک کهن محمودی فرودآوردند. (تاریخ بیهقی ). و به در حاجب سرای با سلاحدا
هم وثاقیلغتنامه دهخداهم وثاقی . [ هََوُ ] (حامص مرکب ) هم خانه بودن . مجاورت : مسیحای مجرد را برازدکه با خورشید سازد هم وثاقی .حافظ.
وثاقتلغتنامه دهخداوثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.
جرفسةلغتنامه دهخداجرفسة. [ ج َ ف َ س َ ] (ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || تمام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از بیخ بر کندن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بحرص تمام خوردن . (از منته