وثنیلغتنامه دهخداوثنی . [ وَ ث َ نی ی ] (ع ص نسبی ) بت پرست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). عابد اصنام . متدین به عبادت اوثان . (المنجد).
پوتنیلغتنامه دهخداپوتنی . [ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری در ایالت سوری از انگلستان در نه هزارگزی غربی لندن و آن مسقطالرأس مورّخ مشهور گیبون است .
وطنیلغتنامه دهخداوطنی . [ وَ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به وطن . (ناظم الاطباء). ساخته و پرداخته ٔ وطن . || هر نوع پارچه ٔ بافت وطن . مقابل خارجی که در خارج از کشور بافند و آرند. پارچه ٔ معین از بافته های وطن . || درباره ٔ وطن . وطنیه .- اشعار (قصاید) وطنی (وطنیه ) ؛ که
وثنیةلغتنامه دهخداوثنیة. [ وَ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از کفار و بت پرستان میباشند و میگویند خدای یکی است وآنان را در شماره ٔ مشرکان آوردن برای آن است که معبود سزاوار پرستش را متعدد دانند نه آنکه واجب بالذات را متعدد شمارند زیرا آنان بت را به صفت الوهیت وصف نکنند بلکه بتان را مظهر پیمبران و
وثنیةلغتنامه دهخداوثنیة. [ وَ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از کفار و بت پرستان میباشند و میگویند خدای یکی است وآنان را در شماره ٔ مشرکان آوردن برای آن است که معبود سزاوار پرستش را متعدد دانند نه آنکه واجب بالذات را متعدد شمارند زیرا آنان بت را به صفت الوهیت وصف نکنند بلکه بتان را مظهر پیمبران و