وثیقلغتنامه دهخداوثیق . [ وَ ] (ع ص ) استوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار و محکم . (ناظم الاطباء). ج ، وِثاق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : متفق گشتند در عهد وثیق که نگرداند سخن را یک رفیق . مولوی .- <span class=
گوتیکلغتنامه دهخداگوتیک . [ گ ُ ] (فرانسوی ، ص ) سبکی از معماری که آن را «اژی وال » نیز نامند. سبک معماری گوتیک که از قرن دوازدهم م . آغاز شد. (فرهنگ فرانسه به فارسی سعید نفیسی ). پیرنیا (ایران باستان ج 3 ص 2716) این اصطلاح را
وتغلغتنامه دهخداوتغ. [ وَ ت َ ] (ع اِ) درد. || (اِمص ) کمی خرد در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زشتی گفتار. || بسیاری نادانی . || نکوهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) بزه مند شدن . || هلاک گشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || وَتِغَه شدن زن . (منتهی الار
وثغلغتنامه دهخداوثغ. [ وَ ] (ع مص ) شکستن سر را. || وثیغه ساختن جهت ناقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وثیغه شود.
وثیقتلغتنامه دهخداوثیقت . [ وَ ق َ] (از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان . عهدنامه : بفرمود شه تا وثیقت نوشت بدو داد و شد سوی بزم از بهشت . نظامی .- وثیقت نامه ؛ عهدنامه : خدایا چون گل ما
وثیقةلغتنامه دهخداوثیقة. [ وَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث وثیق . (اقرب الموارد). || (اِ) عهدنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گروی . گروگان . رهینه . گرو. || نامه ٔ خرید و فروخت . (مهذب الاسماء).
وثیقهفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) مالی که متهم برای آزادی خود نزد دادگاه به رهن میگذارد.۲. عهد؛ پیمان.۳. مالی که در برابر دریافت وام نزد وامدهنده میگذارند.
وثاقلغتنامه دهخداوثاق . [ وِ ] (ع ، اِ) بند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بند و قید. (منتهی الارب ) (آنندراج از منتخب و لطائف و مدار). || گرفتاری . || معسکر و لشکرگاه . || (مص ) مواثقة. عهد و پیمان کردن باهم . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ وثیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع
مستندفرهنگ مترادف و متضاد۱. اصیل، متقن، معتبر، معتمد، وثیق ۲. دلیل، سند ≠ غیرمستند، نامستند ۳. واقعی ۴. منسوب ۵. متکی
اکیدلغتنامه دهخدااکید. [ اَ ] (ع ص ) محکم و استوار. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). وثیق . استوار: سفارش اکید، دستور اکید. (یادداشت مؤلف ).
استوارفرهنگ مترادف و متضادامین، برقرار، پابرجا، پایدار، ثابتقدم، ثابت، خللناپذیر، دایم، درستکار، درست، راسخ، رزین، سخت، سفت، قائم، قایم، قرص، قویم، متقن، متین، محکم، مدام، مستحکم، مستقر، معتمد، مقاوم، منیع، وثیق، ≠ بیدوام، سست، نااستوار
وثیقتلغتنامه دهخداوثیقت . [ وَ ق َ] (از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان . عهدنامه : بفرمود شه تا وثیقت نوشت بدو داد و شد سوی بزم از بهشت . نظامی .- وثیقت نامه ؛ عهدنامه : خدایا چون گل ما
وثیقةلغتنامه دهخداوثیقة. [ وَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث وثیق . (اقرب الموارد). || (اِ) عهدنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گروی . گروگان . رهینه . گرو. || نامه ٔ خرید و فروخت . (مهذب الاسماء).
وثیقهفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) مالی که متهم برای آزادی خود نزد دادگاه به رهن میگذارد.۲. عهد؛ پیمان.۳. مالی که در برابر دریافت وام نزد وامدهنده میگذارند.
وثیقهدیکشنری فارسی به انگلیسیbail, collateral, deposit, gage, guarantee, guaranty, margin, pawn, pledge, security, surety
توثیقلغتنامه دهخداتوثیق . [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محکم و استوار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معتمد داشتن و ثقه گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ثقه خواندن .ثقه گفتن . ثقه ش
ابراهیم بن وثیقلغتنامه دهخداابراهیم بن وثیق . [ اِ م ِ ن ِ وَ ] (اِخ ) ابواسحاق اشبیلی . از مشاهیر علمای اندلس و شیخ قُرّاء عصر خویش است .وفات او به اسکندریه در سال 654 هَ .ق . روی داد.
توثیقفرهنگ فارسی عمید۱. محکم کردن؛ استوار کردن.۲. ثقه معرفی کردن؛ کسی را ثقه دانستن و به او اعتماد کردن.