وحللغتنامه دهخداوحل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در مواحلت . و مواحلت نبرد کردن به رفتن در گل تنک است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) وَحَل . گل تنک که ستور در وی درماند. ج ، وحول ، اوحال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وَحل ، لغت پستی است در وحل با فتح حاء. (منتهی الارب
وحللغتنامه دهخداوحل . [ وَ ح َ ] (ع اِ) خلاب . گل تنک که ستور در آن درماند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گل و لای زمینی که به آب نرم شده باشد. (غیاث اللغات از منتخب از قاموس ). ج ، اوحال ، وحول . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). وَحل ، لغت پستی است در آن . (از منتهی الارب )
وحلدیکشنری عربی به فارسیکود , کودتازه , سرگين , کثافت , پول , الوده کردن , خراب کردن , زحمت کشيدن , لجن وگل , لعاب , چيز چسبناک , لجن مال کردن , خزيدن
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ] (ع اِ) نام ماه شوال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نزد قدما نام ماه شوال ، و جمع آن اوعال و وعلان است . (اقرب الموارد).
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ] (ع مص ) بر بلندی برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وعللغتنامه دهخداوعل . [ وَ ع ِ ] (ع اِ) شعبان . (منتهی الارب ). نام ماه شعبان بجاهلیت . (السامی فی الاسامی ). ج ، اوعال ، وِعلان . (منتهی الارب ). || (ص ) شریف و توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وعللغتنامه دهخداوعل . [وَ ] (ع اِ) وَعِل . وُعُل . بز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج ، اوعال ، وعول ، وُعُل ، موعلة، وَعِلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهتر و شریف و توانا. || پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || چاره . (منتهی
متوحللغتنامه دهخدامتوحل . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ] (ع ص ) گلناک و آلوده به گل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحل شود.
موحللغتنامه دهخداموحل . [ م َ ح َ ] (ع مص ) در گل افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در وحل افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وحل شود.
موحللغتنامه دهخداموحل . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) جای گل تنک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای وحل . گلناک . جای گلی . (از یادداشت مؤلف ). || گلناکی . (منتهی الارب ).
مستوحللغتنامه دهخدامستوحل . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) جای گِلناک . (از منتهی الارب ). جایی که وَحل و گِل و لجن در آنجا پدید آمده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیحال شود.
توحللغتنامه دهخداتوحل . [ ت َ وَح ْ ح ُ ] (ع مص ) گِلناک شدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آلوده شدن به گِل . (از اقرب الموارد).