وحملغتنامه دهخداوحم . [ وَ ] (ع اِ) آن چیز که زن حامله آرزو کند. (مهذب الاسماء). آرزوانه ٔ زن باردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هوسانه . ویارانه . آن چیز که آبستن آرزو کند. || آواز بال و پر مرغ که در پریدن برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) سخت آزمند [
وحملغتنامه دهخداوحم . [ وَ ] (ع مص ) آهنگ کردن و فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وحمفرهنگ فارسی معین(وَ حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ویار و اشتهای شدید زنان باردار به نوعی خوراکی یا مواد دیگر. 2 - خواهان جماع شدن .
وحیملغتنامه دهخداوحیم . [ وَ ] (ع ص ) (یوم ...) روز سخت گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزی سخت گرم . (مهذب الاسماء).
وعملغتنامه دهخداوعم . [ وَ ] (ع اِ) خط کوه که مخالف سائر رنگ آن باشد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، وِعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (مص ) اَنْعِمی گفتن ، یعنی خوش باش گفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
وهملغتنامه دهخداوهم . [ وَ هََ ] (ع مص ) غلط کردن در حساب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). غلط کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
وهمدیکشنری عربی به فارسیجانوري که سرشير وبدن ببر ودم مار داشته است , خيال واهي , فريب , گول , حيله , خيال باطل , وهم , تصور غلط
وحماءلغتنامه دهخداوحماء. [ وَ ] (ع ص ) (المراءةالَ ...) زن ویاری : و قوة هذا الشراب قابضة و هو مقو للمعدةالمسترخیة و المراءة الوحماء. (ابن بیطار ج 1 ص 71).
وحمیلغتنامه دهخداوحمی . [ وَ ما ] (ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . ج ، وِحام ، وَحامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- امثال :وحمی و لاحبل . (ناظم الاطباء).
هوسانهلغتنامه دهخداهوسانه . [ هََ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه پزند زن آبستن را به خواهش او. طعام که کسان برای زن آبستن یا ناقهی فرستند مربوط به هوس . آنچه از خوردنی یا میوه که برای بیمار شفایافته یا زن باردار به گاه ویار او برایش بفرستند. ویارانه . (از یاددا
حمولغتنامه دهخداحمو. [ ح َم ْءْ ] (ع اِ) پدر شوی و خویشاوند شوهر و در آن چهار لغت دیگر آمده : حمو چون ابووحما چون قفا وحم چون اب و اصل آن حَمَو بوده و حموء بسکون میم . و حموالرجل پدر زن و برادر زن و عم وی . (منتهی الارب ). ج ، احماء. یا احماء خویشاوندان زوجه فقط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد
آرزوانهلغتنامه دهخداآرزوانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) وَحم . ویارانه . آنچه آبستن از خوردنیها و غیرخوردنیهای عادی چون گِل و زغال آرزو کند خوردن را. || آنچه خویشان و کسان زن آبستن پزند و او را فرستند. || آنچه آرزو کنند. هوسانه . موضوع آرزو :<
ابوالعلاءلغتنامه دهخداابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمدبن عبداﷲ سعد نحوی فرا گرفت
وحماءلغتنامه دهخداوحماء. [ وَ ] (ع ص ) (المراءةالَ ...) زن ویاری : و قوة هذا الشراب قابضة و هو مقو للمعدةالمسترخیة و المراءة الوحماء. (ابن بیطار ج 1 ص 71).
وحمیلغتنامه دهخداوحمی . [ وَ ما ] (ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . ج ، وِحام ، وَحامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- امثال :وحمی و لاحبل . (ناظم الاطباء).
متوحملغتنامه دهخدامتوحم . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) ستور گرم شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).