فروغفرهنگ مترادف و متضادپرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، روشنایی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، وراغ
لیغ ولاغفرهنگ فارسی عمیدبازی؛ شوخی؛ مسخرگی: ◻︎ گه خیال آسیا و باغوراغ / گه خیال میغوماغ و لیغولاغ (مولوی: لغتنامه: لیغولاغ).
برغلغتنامه دهخدابرغ . [ ب َ / ب َ رَ / ب َ رِ] (اِ) بند آب . (برهان ). سد. (شرفنامه ٔ منیری ). برغ آب . بندی باشد که از چوب و خاشاک و خاک و گل در پیش آب بندند. بزغ . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شرفنامه