وربندلغتنامه دهخداوربند. [ وَ ب َ ] (اِ مرکب ) پارچه های آهن خمیده است که بر بازوهای تبنگو برای استواری میکوبند. (آنندراج ). || پارچه ای که در گهواره دسته های رضیع بربندند. (یادداشت مؤلف ). || سینه بند اسب . (منتهی الارب ).
گوربندلغتنامه دهخداگوربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24 هزارگزی شمال میناب ، سر راه فرعی کهنوج به میناب . جلگه و گرم سیر است و 2000 تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول
گوربندلغتنامه دهخداگوربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت شهرستان مشهد واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری تربت جام و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی تربت جام به معدن چشمه گل . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن <span c
دستوربندلغتنامه دهخدادستوربند. [ دَ ب َ ] (نف مرکب ) متصدی و قاعده ایجاد. (آنندراج ). ناظم . سامان ده : امور ملک را دستوربندم به تدبیر و برآیم از که کمتر.سنجر کاشی .
غوربندلغتنامه دهخداغوربند. [ ب َ ] (اِخ ) سلسله جبالی است در شمال کابل . رجوع به یسنا تفسیرپور داود ص 173 و ماده ٔ قبلی شود.
گوربندلغتنامه دهخداگوربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24 هزارگزی شمال میناب ، سر راه فرعی کهنوج به میناب . جلگه و گرم سیر است و 2000 تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول
گوربندلغتنامه دهخداگوربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت شهرستان مشهد واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری تربت جام و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی تربت جام به معدن چشمه گل . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن <span c
وخشوربندلغتنامه دهخداوخشوربند. [ وَ ب َ ] (اِ مرکب ) وخشورپند. وخشورنهاد شریعت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وخشورپند و وخشورنهاد شود.