وروغلغتنامه دهخداوروغ . [ وُ ] (اِ) تیرگی و کدورت واختلال . (ناظم الاطباء). تیرگی و کدورت . (برهان ) (آنندراج ). مقابل فروغ . (فرهنگ فارسی معین ) : بیا ساقی آن آب آتش فروغ که از دل برد رنگ و از جان وروغ . فخرگرگانی (از جهانگیری و رشیدی ).<
وروغفرهنگ فارسی عمیدتیرگی؛ کدورت: ◻︎ بیا ساقی آن آب آتشفروغ / که از دل برد زنگ و از جان وروغ (فخرالدیناسعد: مجمعالفرس: وروغ).
چوروکلغتنامه دهخداچوروک . (اِ) چروک . در تداول عوام ، چین و شکن و فرورفتگی به درازا در چیزی . چنانکه در جامه یا پوست و مانند آن . چین . شکن . نورد. چین از پی چین . شکنج آژنگ . ونج . کیس . (یادداشت مؤلف ). غالباً چین و چروک با هم بکار رود.- چوروک افتادن (در تداول عامه )</s
گوروکلغتنامه دهخداگوروک . (اِخ ) یکی از ایلات کردستان مکری که مرکزشان بانه است . (از جغرافیای غرب ایران تألیف دُ مرگان ترجمه ٔ کاظم ودیعی ج 2 ص 24، 25 و 44).
وروقلغتنامه دهخداوروق . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . در 12هزارگزی راه عمومی ، با 1135 تن سکنه . آب آن از چشمه سار تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، بنشن ، باغات انگور، بادام ، قیسی و عسل است و ش
وروکلغتنامه دهخداوروک .[ وُ ] (ع مص ) اقامت نمودن در جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || توانا گردیدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خر زنخ بر روی ران ماده نهادن : ورک الحمار علی الاتان ؛ زنخ خود بر سوی ران ماده نهاد خر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دولا
ارغلغتنامه دهخداارغ . [ اَ رُ ] (اِ) بادی که از گلوی مردم بخوردن طعام یا چیزی ناگوارا به آواز برآید. (مؤید الفضلاء). بادی است بدبو که از گلوی مردم در وقت امتلای معده برآید. آروغ . زراغن . گوارش . بادگلو. آجل . رجک . جشاء. آرغ . زروغ . روغ . وروغ .
آروغلغتنامه دهخداآروغ . (اِ) باد معده که از گلو برآید گاه ِ امتلاء، بی اراده و غالباً با آوازی که بوقت فقاع خوردن و چیزهای باد و دم دار مردم را افتد و آن تنفس معده باشد از راه گلو. زراغن . گوارش . باد گلو.آجل . رجک . جشاء. آرغ . زروغ . روغ . وروغ : گر در حکایت آید
تاراغ و توروغلغتنامه دهخداتاراغ و توروغ . [ راغ ْ غ ُ ] (اِ صوت ، از اتباع ) آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد. صدایی که از بهم کوفتن دو چیز حادث شود و موجب ناراحتی انسان گردد.
زاپوروغلغتنامه دهخدازاپوروغ . (اِخ ) نام قزاقهایی است که در سوابق ایام در دنیپرسکونت داشته اند. اینان درخدمت لهستان و سوئد و روسیه بوده اند و زمانی هم در تحت حمایت دولت عثمانی علیه روسها فعالیت میکرده اند.کاترین دوم اینان را از اوطان خود حرکت و بسال 1175م . در و
اوروغلغتنامه دهخدااوروغ . (ترکی - مغولی ، اِ) اورق . خانواده . دودمان . خویشان . اعقاب : تا غایت همواره ایشان و فرزندان ایشان ملازم و مقرب حضرت هولاکوخان و اوروغ نامدار بودند. (جامعالتواریخ رشیدی ). و این ملک بر وی و اوروغ نامدار وی بر وجهی که هست مقررو مسلم بود. (همان کتاب ). رجوع به ماده ٔ ب