ورپریدنلغتنامه دهخداورپریدن . [ وَ پ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، جوان و سالم مردن . به موت ذریع مردن . مردن بی ناخوشی یا مرضی که مدت آن سخت کوتاه است در کودکی یا اوائل جوانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || دچار مرگ ناگهانی شدن . بطور نامنتظره مردن . (فرهنگ فارسی معین ). یکایک مردن بچگان است پیش چشم
ورپریدنفرهنگ فارسی عمیدبه مرگ ناگهانی از دنیا رفتن؛ جوانمرگ شدن. Δ بیشتر دربارۀ کودکان استعمال میشود.
ویرگردانیurge managementواژههای مصوب فرهنگستانشناسایی و پذیرش و پیشبینی ویر بهنحویکه بتوان آن را پاسخی هیجانی و روانشناختی به محرکهای بیرونی مرتبط با مصرف تلقی کرد
ورپریدهلغتنامه دهخداورپریده . [ وَ پ َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) کسی که به مرگ ذریع در جوانی و بدون مرض و علتی بمیرد. (یادداشت مؤلف ). دچار مرگ ناگهانی شده . (فرهنگ فارسی معین ). مرده در حالت جوانی و کودکی . (یادداشت مؤلف ). || نفرینی است . نوعی دشنام و نفرین است
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفتن (کردن)، بهجواررحمت ایزدی پیوستن، بهسرای باقی شتافتن، دعوت حق را لبیک گفتن، رحلت کردن، مرگشفرارسیدن کشته شدن، بهقتل رسیدن، اعدام شدن، تل
جاودان کبیرلغتنامه دهخداجاودان کبیر. [ وِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) جاودان نامه سومین اثر فضل اﷲ حروفی است و از کتب مقدسه ٔ حروفیه بشمار است . رجوع به حروفیه در همین لغت نامه شود. در این کتاب که بلهجه ٔ استرآبادی است لغات محلی بسیار موجود است که برخی از آنها در ذیل ذکر میگردد: آمی بو، آمده بود. آمین ، آمدن .