وسایطلغتنامه دهخداوسایط. [ وَ ی ِ ] (ع اِ) وسائط. ج ِ وسیطة. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین ).- وسایط نقلیه ؛ هر وسیله ٔ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند.|| (اصطلاح صوفیه ) اسبابی که به
دورۀ پاک شدنwashout period, washout phaseواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از مطالعه، بهویژه در کارآزماییهای درمانی، که در آن درمان قطع میشود و فرصت داده میشود تا اثرات دارو از بدن خارج شود و شرکتکننده به حالت اول در شروع مطالعه برگردد
آببَرندگیwashoutواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جریان بیشازحد سیال موجب خروج جامدات از حوض هوادهی یا زلالساز میشود
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
گیوشادلغتنامه دهخداگیوشاد. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهاوجانات بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 9هزارگزی جنوب باختری گل . محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 216<
وسائطلغتنامه دهخداوسائط. [ وَ ءِ ] (ع اِ) وسایط. ج ِ واسطة. به معنی وسیله ها مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
راهنماییفرهنگ فارسی عمید۱. راه نشان دادن به کسی؛ عمل راهنما.۲. رهبری؛ هدایت.۳. رسیدگی به عبور و مرور وسایط نقلیه.۴. (اسم) دورۀ تحصیلی سهساله بعد از ابتدایی و قبل از دبیرستان.