وشاتلغتنامه دهخداوشات . [ وُ ] (ع ص ، اِ) وشاة. ج ِ واشی . (منتهی الارب ). سخن چینان . غمازان . (غیاث اللغات ). دروغ گویندگان . (غیاث اللغات ) : نشف کرده ستت خیال آن وشات شبنمی که داری از نهرالحیات . مولوی .چون مبدل میکند او سیئات
دورۀ پاک شدنwashout period, washout phaseواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از مطالعه، بهویژه در کارآزماییهای درمانی، که در آن درمان قطع میشود و فرصت داده میشود تا اثرات دارو از بدن خارج شود و شرکتکننده به حالت اول در شروع مطالعه برگردد
آببَرندگیwashoutواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جریان بیشازحد سیال موجب خروج جامدات از حوض هوادهی یا زلالساز میشود
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
گیوشادلغتنامه دهخداگیوشاد. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهاوجانات بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 9هزارگزی جنوب باختری گل . محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 216<
بالکالغتنامه دهخدابالکا. [ ل ِ ] (اِ) نامی است که در «درفک » به وشات دانه دهند. و رجوع به ازملک شود.
شنگیلهلغتنامه دهخداشنگیله . [ ش ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) نامی است که در آستارا به وشات دانه دهند. رجوع به ازملک شود. (یادداشت مؤلف ).
ملاشلغتنامه دهخداملاش . [ م ِ ] (اِ) نامی است که در ساری به وشات دانه دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ازملک شود.
کامپورهلغتنامه دهخداکامپوره . [ رِ ] (اِ) نامی است که در اطراف رشت به وشات دانه دهند. رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود. (یادداشت مؤلف ).
کفله بورلغتنامه دهخداکفله بور. [ ک ُ ف ُ ل َ ] (اِ) در کرگانرود به وشات دانه گویند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود.
معروشاتلغتنامه دهخدامعروشات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معروشة. (ناظم الاطباء). رجوع به معروشة شود. || کروم معروشات ؛ درختهای رز وادیج بسته . (ناظم الاطباء).
مناوشاتلغتنامه دهخدامناوشات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مناوشة : میان او و... به کرات مناوشات رفته و حربهای عظیم قایم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416). رجوع به مناوشة و مناوشت شود.
مشوشاتلغتنامه دهخدامشوشات . [ م ُ ش َوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مشوش : بعدالیوم مواد مشوشات خواطر به سبب اصلاح ذات البین و وفاق جانبین منحسم . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مشوش شود.
پروشاتلغتنامه دهخداپروشات . [پ ُ ] (اِخ ) نام دختر اردشیر سوم (اُخس ) هخامنشی و آتس سا. او زن اسکندر شد .