وشکردنلغتنامه دهخداوشکردن . [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] (مص ) وشکریدن . واشکردن . وشکلیدن . وشکولیدن . کارها را چست و چابک انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کسی شتافتن . ساعی و جاهد شدن . جد کردن . کوشیدن .
وشکریدنلغتنامه دهخداوشکریدن . [ وَ / وِ / وُ ک َدَ ] (مص ) کاری را به جلدی و چابکی کردن و زود ساختن . تیزدستی و چابکی کردن در کاری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وشکلیدن و وشکردیدن و وشکردن شود.
وسکردنلغتنامه دهخداوسکردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص ) تنحیب ؛ وسکردن در کار. و منه التنحیب و هو شدة القرب للماء. (تاج المصادر).
وشکریدنلغتنامه دهخداوشکریدن . [ وَ / وِ / وُ ک َدَ ] (مص ) کاری را به جلدی و چابکی کردن و زود ساختن . تیزدستی و چابکی کردن در کاری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وشکلیدن و وشکردیدن و وشکردن شود.
وشکولیدنلغتنامه دهخداوشکولیدن . [ وِ دَ ] (مص ) وشکلیدن . مصدر وشکول است به معنی جلد و چابک و هوشیار و قوی شدن . (انجمن آرا). جلدی نمودن در کار. جلدی و چستی و چابکی کردن در کارها. (برهان ). به جلدی و تندی و چابکی و هوشیاری و زرنگی و نیکویی کاری را کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به وشکول و وشکلیدن و