وصلهلغتنامه دهخداوصله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) هر چیز که آن را به چیز دیگر پیوند کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || پاره ٔ جامه و کاغذ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاره و کژنه و لاخه و وژنگ وپینه و درپی . (ناظم الاطباء). درپی و رقعه . (یادداشت مرحوم د
وصله 2patch 4, repair unitواژههای مصوب فرهنگستانتکهای منسوج یا لاستیک که برای رفع عیب تایر و حفظ یکدستی سطح بر روی تایر یا تویی میچسبانند
patchesدیکشنری انگلیسی به فارسیتکه ها، وصله، تکه، قطعه زمین، مشمع روی زخم، مدت، زمان معین، وصله ناجور، مسخره، وصله کردن، وصله دوزی کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن
مورحوصلهلغتنامه دهخدامورحوصله . [ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) که شکیبایی و بردباری مور را دارد. که حوصله ٔ موردارد. که مانند مور صبور و بردبار است : با آنکه مورحوصله و دیوگوهرم هم مرغ او شوم که سلیمان شناسمش .<p class="author
پرحوصلهلغتنامه دهخداپرحوصله . [ پ ُ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مقابل کم حوصله . شکیبا. حمول . صبور. صابر. بردبار. متحمل : تهیدست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله .سعدی (بوستان ).
فراخ حوصلهلغتنامه دهخدافراخ حوصله . [ ف َ ح َ / حُو ص ِ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) کنایت از بردبار و باوقار. (آنندراج ).
بی حوصلهلغتنامه دهخدابی حوصله . [ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) شتابزده . ناشکیبا. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه از کاری یا اندیشه ای زود مانده شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
تنک حوصلهلغتنامه دهخداتنک حوصله . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم تحمل . کسی که بردبار نباشد. ک