وعاءلغتنامه دهخداوعاء. [ وِ / وُ ] (ع اِ) اعاء. خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آوند. (مهذب الاسماء). ظرف . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باردان . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). ج ، اوعیة، اَوعاء. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج
وعاءدیکشنری عربی به فارسیديگ , ديگچه , قوري , کتري , اب پاش , هرچيز برجسته وديگ مانند , ماري جوانا وسايرمواد مخدره , گلدان , درگلدان گذاشتن , در گلدان محفوظ داشتن , در ديگ پختن
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گَرد آبپنیرwhey powder, dried wheyواژههای مصوب فرهنگستانپودری با کمتر از 15 درصد پروتئین که از تغلیظ و خشک کردن آبپنیر به روش افشانهای تولید میشود
وحاءلغتنامه دهخداوحاء. [ وَ ] (ع اِمص ) شتاب و عجله و سرعت .(ناظم الاطباء) (محیط المحیط). رجوع به وَحی ̍ شود.
اوعاءلغتنامه دهخدااوعاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وِعاء و وُعاء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وعاء شود.
روعاءلغتنامه دهخداروعاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَروَع . (ناظم الاطباء). ناقه و اسب ماده ٔ تیزهوش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناقه تیزهش و کذلک الفرس و لایوصف به الذکر. (منتهی الارب ). || زن به شگفت آرنده از حسن و جمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سوعاءلغتنامه دهخداسوعاء. [ س ُ وَ ] (ع اِ) مَذی (مدی ). (منتهی الارب ). مذی . (ذیل اقرب الموارد). مذی . و آن رطوبتی باشد که از مردان و زنان در ابتدای آرزو آید تا راه آب آرزو تازه شده و بیرون آمدن آسان گردد و مجرای آن بر بالای مجرای آب آرزو است . (از بحر الجواهر).
شوعاءلغتنامه دهخداشوعاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشْوَع . ج ، شوع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اشوع شود.
کوعاءلغتنامه دهخداکوعاء. [ ک َ ] (ع ص ) مؤنث اکوع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مؤنث اکوع ؛ زنی که کاع آن بزرگ باشد و یا استخوانهای زند آن کج بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوع شود.
قره بوعاءلغتنامه دهخداقره بوعاء. [ ق َ رَ ] (اِخ ) شحنه ٔ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان . (یادداشت مؤلف ).