وعوثلغتنامه دهخداوعوث . [ وُ ] (ع اِ) شدت و شر. (المنجد). سختی و بدی . (اقرب الموارد). || ج ِ وعث . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وعث شود.
وحودلغتنامه دهخداوحود. [ وُ ] (ع مص ) وحادة. وحودة. وحد. وحدة. حدة. (ناظم الاطباء). تنها و یکتا ماندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
وعد و وعیدلغتنامه دهخداوعد و وعید. [ وَ دُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انذار و ترسانیدن کسی را از کردار و اعمال وی و نوید خیر و شر. (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و از رسمهای جدید. فردوسی .شب و روز در کار وعد و وعی
وحاد وحادلغتنامه دهخداوحاد وحاد. [ وُ دَ وُ دَ ] (ع ق مرکب ) یک یک دخلوا وحاد وحاد؛ یعنی یک یک درآمدند. (ناظم الاطباء).
وَحيدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)دیکشنری عربی به فارسیيکسويه , يکطرفه , يک جانبه , تک گرايش (داراي گرايش واحد)
موعوثلغتنامه دهخداموعوث . [ م َ ] (ع ص ) مرد ناقص گوهر. (منتهی الارب ). مردی که حسب و گوهر وی ناقص باشد. (ناظم الاطباء). مرد ناقص حسب . (آنندراج ).