وغبلغتنامه دهخداوغب . [ وَ ] (ع اِ) جوال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رخت ردی و هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . (اقرب الموارد). || سست اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب
وغابلغتنامه دهخداوغاب . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَغب (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، به معنی جوال . (آنندراج ). اوغاب . رجوع به وغب شود. || ج ِ وغبة. (ناظم الاطباء). رجوع به وغبة شود.
hangupدیکشنری انگلیسی به فارسیآویزان شدن، ماندن، در حال معلق ماندن، زنگ زدن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن
وغبةلغتنامه دهخداوغبة. [ وَ غ َ ب َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . (اقرب الموارد).
وغابلغتنامه دهخداوغاب . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَغب (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، به معنی جوال . (آنندراج ). اوغاب . رجوع به وغب شود. || ج ِ وغبة. (ناظم الاطباء). رجوع به وغبة شود.
اوغابلغتنامه دهخدااوغاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَغْب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جوال و رخت روی . || گول سست اندام و ناکس و فرومایه . || شتر سطبر توانا. (آنندراج ). || اوغاب البیت ؛ خنورهای خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وغب شود.
گولفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابله، ابله، احمق، پخمه، کمعقل، کمهوش، کندفهم، نادان، وغب ۲. بامبول، ترفند، حقه، خدعه، غبن، فریب، فند، کلک، نیرنگ
فرومایهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بیآبرو، بیاعتبار، بیسروپا، بیقدر، پست، پستفطرت، جلب، حقیر، خسیس، خوار، دنی، دون، دونهمت، ذلیل، رذل، رذیل، زبون، سفله، کنس، متذلل، ناچیز، ناستوده، ناکس، نانجیب، وغب ≠ جلیل
جداعلغتنامه دهخداجداع . [ ج ُ ] (ع اِ) موت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرگ . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).- کلأ جداع ؛ گیاه ناگوار و پژمرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی که در آن ناگواری برای چرنده ٔ آن باشد و از این معنی
وغبةلغتنامه دهخداوغبة. [ وَ غ َ ب َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . (اقرب الموارد).