وقورلغتنامه دهخداوقور. [ وَ ] (ع ص ) آهسته . || بردبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باوقار.(اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) در خانه بنشستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به وقورة شود.
وکورلغتنامه دهخداوکور. [ وُ ] (ع مص ) به آشیانه درآمدن مرغ . وکر. || (اِ) ج ِ وکر، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشیانه ٔ مرغ ،گو مرغ نباشد در وی . (آنندراج ). رجوع به وکر شود.
یوقورلغتنامه دهخدایوقور. [ی ُ قُرْ ] (ترکی ، ص ) یوغور. یغور. گنده . بزرگ . گردن کلفت . زمخت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یغور شود.
وقورةلغتنامه دهخداوقورة. [ وُ رَ ] (ع مص ) وَقَر. نشستن . (منتهی الارب ). || باوقار نشستن . در خانه نشستن . (اقرب الموارد). رجوع به وقر و وقور شود.
حصارپائین وقورولولغتنامه دهخداحصارپائین وقورولو. [ ح ِ؟ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تاررود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. واقع در هفت هزارگزی جنوب دماوند و 1500گزی جنوب راه شوسه ٔ تهران به دماوند. ناحیه ای است واقع در دامنه سردسیر. دارای 350
وقورةلغتنامه دهخداوقورة. [ وُ رَ ] (ع مص ) وَقَر. نشستن . (منتهی الارب ). || باوقار نشستن . در خانه نشستن . (اقرب الموارد). رجوع به وقر و وقور شود.
یوقورلغتنامه دهخدایوقور. [ی ُ قُرْ ] (ترکی ، ص ) یوغور. یغور. گنده . بزرگ . گردن کلفت . زمخت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یغور شود.
موقورلغتنامه دهخداموقور. [ م َ ] (ع ص ) گران گوش . (مهذب الاسماء) گران گوش و استخوان کفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چیز دارای نشانه که در آن وقرات باشد. (از اقرب الموارد).