وقیحانهلغتنامه دهخداوقیحانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بی شرمانه . با پررویی : این زنهای بی فکر و ملاحظه که قبل از گذشتن یک هفته چنان وقیحانه به هم پریده بودند... (شوهر آهوخانم ص 330 از فرهنگ ف
زروطلغتنامه دهخدازروط. [ زَ وَ ] (ع مص ) دزی در قوامیس عرب آرد: انداختن چوبدستی در میان پاهای یک خرگوش (اصطلاح شکار). || وعده ٔ نادرست و بی پایه دادن به کسی . || عمل وقیحانه . کثافت کاری کردن . (از دزی ج 1 ص 590). رجوع به ماد
چنار و منارلغتنامه دهخداچنار و منار. [ چ َ / چ ِ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کلمه ای است که در دشنام غلیظ و ستم شدید استعمال کنند، یعنی چنار و منار در بتر جای فلان و فلان . و نیز میگویند که چنار دادم و منار دادم . (آنندراج ) : صبا بگ