ولالغتنامه دهخداولا. [ وَ ] (از ع ، اِ) ولاء. یاران . || میراث بنده ٔ آزاد. (غیاث اللغات ). || ملک و پادشاهی . || قرابت . (آنندراج ). خویشاوندی . رجوع به ولاء شود. || ولاء. توالی اجرای امری : و بدان رکن شود که حجرالاسوددر اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همی
ولالغتنامه دهخداولا. [ وَ ](اِ، از اتباع ) هول و ولا؛ هول و دلهره . اضطراب . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ولالغتنامه دهخداولا. [ وِ ] (از ع ، اِمص ) ولاء. پیاپی کردن کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).دمادم کردن . رجوع به ولاء شود. || (اِمص ) دوستی و محبت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین شایدم هرچه به من عشق و ولای تو کند. <p class=
باد درّهvalley windواژههای مصوب فرهنگستانبادی که در هوای صاف در امتداد محور درّه، رو به بالا میوزد و مؤلفۀ روزهنگام سامانههای باد کوه ـ درّه است متـ . نسیم درّه valley breeze
ولاجلغتنامه دهخداولاج . [ وَل ْ لا ] (ع ص ) بسیار درآینده . کثیرالدخول . (از اقرب الموارد).- خراج ولاج ، ولاج بن خراج ؛ کنایه از کثرت طواف و سعی است . (اقرب الموارد).
ولائحلغتنامه دهخداولائح . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ولیحة، به معنی غراره و خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولاجلغتنامه دهخداولاج . [ وَل ْ لا ] (ع ص ) بسیار درآینده . کثیرالدخول . (از اقرب الموارد).- خراج ولاج ، ولاج بن خراج ؛ کنایه از کثرت طواف و سعی است . (اقرب الموارد).
ولائحلغتنامه دهخداولائح . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ولیحة، به معنی غراره و خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ولاشگردلغتنامه دهخداولاشگرد. [ وِ گ ِ ] (اِخ ) شهرکی است به کرمان و از وی نیل و زیره و نیشکر خیزد. (حدود العالم ).
دولالغتنامه دهخدادولا. (اِ) سبوی آب . (فرهنگ اوبهی ) (از لغت فرس اسدی ). سبویی که در آن آب یا شراب کنند. (ناظم الاطباء). سبوی آب و شراب را گویند. (برهان ) : ز دولا کرد آب اندر خنوری که شویدجامه را هر بخت کوری . شهابی (از لغت فرس اسدی ).</p
دولالغتنامه دهخدادولا. [ دُ ] (ص مرکب ) دوتاه . (ناظم الاطباء). کوز. کوژ. منحنی . دوتاه . دوتا. خم . بخم . خمیده . دوتو. دوتوی . دوته . (یادداشت مؤلف ). || مضاعف و دولای . (ناظم الاطباء).- دولا شدن ؛ خمیدن . دوتو شدن . خم شدن . خم آوردن . دوتا شدن . منحنی شدن . (
پوژولالغتنامه دهخداپوژولا. (اِخ ) (ژان ژزف فرانسوا) مورخ فرانسوی . مولد لافار (بوش - دورن ) (1808 - 1880 م .).
پولالغتنامه دهخداپولا. [پ ُ] (اِخ ) اسکله و شهر مستحکم در خطه ٔ ایستریا از اطریش ، واقع در 110 هزارگزی جنوبی تریست ، در ساحل دریای آدریاتیک . دارای 25175 تن سکنه و لنگرگاه نظامی زیبا و صید ماهی و استحکامات و مرکز نیروی دریائی
چم مولالغتنامه دهخداچم مولا. [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 27 هزارگزی جنوب خاوری دهدز. کنار راه مالرو بادلان به بیدله واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="lt