ولاءلغتنامه دهخداولاء. [ وَ ] (ع اِمص ) دوست داری . (منتهی الارب ). محبت . (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || یاری و نصرت .(از اقرب الموارد). || مُلک و پادشاهی . (منتهی الارب ). || مِلک . (از اقرب الموارد). || آزادی . (منتهی الارب ). حدیث : نهی عن بیع الولاء. و از شافعی است که : لا ول
ولاءلغتنامه دهخداولاء. [ وِ ] (ع مص ) موالاة. پیاپی کردن . دمادم کردن : ولاء بین دو امر؛ پیاپی کردن دوکار را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیوست یکدیگر کردن . (منتهی الارب ). پیوستگی کردن میان دو چیز. پیوستگی با هم نمودن . || دوستی با هم نمودن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). دوستی
ولاءدیکشنری عربی به فارسیتابعيت , تبعيت , وفاداري , بيعت , وقف , تخصيص , صميميت , هواخواهي , طرفداري , دعا , پرستش , از خود گذشتگي , جانسپار , اعلا م رسمي بيعت از طرف متحد يا متفقي نسبت به پادشاه , تجليل
باد درّهvalley windواژههای مصوب فرهنگستانبادی که در هوای صاف در امتداد محور درّه، رو به بالا میوزد و مؤلفۀ روزهنگام سامانههای باد کوه ـ درّه است متـ . نسیم درّه valley breeze
ولاءةلغتنامه دهخداولاءة. [ وَ ءَ ] (ع اِمص ) دوست داری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || قرابت و خویشاوندی . (اقرب الموارد) (آنندراج ).
ولاءةلغتنامه دهخداولاءة. [ وَ ءَ ] (ع اِمص ) دوست داری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || قرابت و خویشاوندی . (اقرب الموارد) (آنندراج ).
حولاءلغتنامه دهخداحولاء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احول است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یعنی زنی که چشمش لوچ باشد. (از ناظم الاطباء). || عین حولاء. (منتهی الارب ).چشمی کاج . (مهذب الاسماء). چشم لوچ . و مؤنث احول .
حولاءلغتنامه دهخداحولاء. [ ح ِ وَ / ح ُ وَ ] (ع اِ) مشیمه ٔ شتر ماده و آن پوستی سبز مملو از آب باشد که با بچه از شکم بیرون آید و در آن آلایش و خطوط سرخ و سبز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پوست که با بچه بیرون آید در حال زادن . (مهذب الاسماء). و در لغت ع
سولاءلغتنامه دهخداسولاء.[ س َ ] (ع ص ، اِ) دلو بزرگ . || مؤنث اسول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اسول شود.
مبغولاءلغتنامه دهخدامبغولاء. [ م َ ] (ع اِ) گله ٔ استران . (آنندراج ). ج ِ بَغْل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).