ولت مترلغتنامه دهخداولت متر. [ وُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک ) اسبابی است که جهت تعیین اختلاف پتانسیل بین دو سر سیمی که از آن جریان الکتریکی میگذرد به کار میرود. ساختمان ولت متر شبیه آمپرمتر است منتهی برای آنکه جریان شدیدی از ولت متر عبور نکند مقاومت زیاد بر سیم پیچ های آن افزوده ا
ولت مترفرهنگ فارسی عمیددستگاهی برای اندازهگیری اختلاف پتانسیل بین دو نقطه از یک مدار الکتریکی؛ ولتسنج.
ژیگولتلغتنامه دهخداژیگولت . [ گ ُ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) تأنیث ژیگولو. زن ِ خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
گولتلغتنامه دهخداگولت . [ ل ِ ] (اِخ ) شهری است در تونس ، بندر تجارتی و ماهیگیری است و 26300 تن جمعیت دارد.
ولدلغتنامه دهخداولد. [ وُ ] (ع اِ) فرزند. || ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ وَلود. (منتهی الارب ). رجوع به ولود شود.
ولتلغتنامه دهخداولت . [ وَ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). نقصان کردن . (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ولت سنجلغتنامه دهخداولت سنج . [ وُ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک ) ولت متر. دستگاه اندازه گیری اختلاف پتانسیل دو سر سیمی که جریان الکتریکی از آن می گذرد. رجوع به ولت متر شود.
وسیلۀ اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ۀ اندازهگیری، دماسنج، میزانالحراره سرعتسنج، کیلومترشمار، مسافتسنج، عمقسنج زلزلهنگار مترونوم، ساعت الکلسنج آمپرمتر، آمپرسنج، الکترومتر، الکتروسکوپ (برقنما)، اهممتر، اهمسنج، ماگنتومتر، مغناطیسسنج، ولتمتر، ولتسنج بارانسنج، فشارسنج، مانومتر، هواسنج، بارومتر، ارت
ولتلغتنامه دهخداولت . [ وَ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). نقصان کردن . (المصادر زوزنی ). || (اِمص ) کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ولتلغتنامه دهخداولت . [ وُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح فیزیک ) واحد اختلاف سطح (پتانسیل ) الکتریکی است و آن عبارت است ، از اختلاف سطح الکتریکی دو انتهای مفتولی که مقاومت آن یک اهم باشد و جریان یک آمپری از آن عبور نماید، و این اختلاف را با دستگاه ولت سنج اندازه گیری کنند.
تازه کند صولتلغتنامه دهخداتازه کند صولت . [ زَ ک َ دِ ص َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7500گزی جنوب شوسه ٔ مراغه بمیانه واقع است . کوهستانی ، معتدل ، مالاریائ
خان دولتلغتنامه دهخداخان دولت . [ دُو ل َ ] (اِخ ) قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعه ٔ پنجه ، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه 3 اشکاشم که در حوزه ٔ حکومت اعلی بد
چشمه خردولتلغتنامه دهخداچشمه خردولت . [ چ َ م َ خ َ دَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای هرات است که در طرف راه مشهدبه هرات واقع شده ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 233).
خودبدولتلغتنامه دهخداخودبدولت . [ خوَدْ / خُدْ ب ِ دَ / دُو ل َ ] (اِ مرکب ) شما. آقا(از اصطلاحات فارسی زبانان هند است ). (ناظم الاطباء).