ولوالیلغتنامه دهخداولوالی . [وَل ْ ] (اِ) به لغت اهل سمرقند روده ٔ گوسفند را گویند که با گوشت و مصالح پر کرده و پخته باشند. (برهان ) (آنندراج ). جرغند. جگرآگند. عصیب . نقانق . نکانه .
ولولهلغتنامه دهخداولوله . [ وَل ْ وَ ل َ / وِل ْ وِ ل ِ ] (از ع ، اِ) جوش و خروش . (غیاث اللغات ). شور و آشوب و غوغا. (برهان ) (غیاث اللغات ). بانگ و فریاد. (غیاث اللغات ) (صراح اللغة) : خوشا نبیدغارجی با دوستان یکدله گیتی به آر
ولولةلغتنامه دهخداولولة. [ وَل ْ وَ ل َ ] (ع مص ) بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد کردن زن . (منتهی الارب ). بانگ و فریاد کردن زن به ویل . (اقرب الموارد). واویلا گفتن . (غیاث اللغات ) (برهان ).
ولولهفرهنگ فارسی عمید۱. سروصدای بسیار؛ شلوغی.۲. فتنه؛ آشوب: در شهر ولولهای بهپا شده بود.۳. [قدیمی] بحث و سخن پیرامون چیزی؛ شایعه.۴. [قدیمی] ترس و وحشت.