ونانهلغتنامه دهخداونانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نان گرده . (برهان ) (لغت نامه ٔ اسدی ) : بر خوان وی اندر میان خانه هم نان تنک بود و هم ونانه .دقیقی .
ونانهفرهنگ فارسی عمیدنان گرده؛ نان تفتان؛ نان کلفت: ◻︎ بر خوان وی اندر میان خانه / هم نان تنک بود و هم ونانه (دقیقی: ۱۰۸).
یونانیلغتنامه دهخدایونانی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به یونان . هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان . (یادداشت مؤلف ) : ساخت آنگه یکی بیوکانی هم بر آیین و رسم یونانی . عنصری . || اهالی یونان .مردم یونان . که از مردم یونان باشد. اهل یونان .
شنیس یونانیلغتنامه دهخداشنیس یونانی . [ ؟ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنیک .از مقیاسهای حجم در ایران باستان ، مساوی : 1007 پیمانه ، 1007 لیتر. (تاریخ ایران باستان ص 166 و <span class="hl" dir="ltr
تنکلغتنامه دهخداتنک . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (اِ) نان نازک . (ناظم الاطباء). نان تنک . در عربی رقاق ، صلائق و این نوع نان را اکنون در ایران نان لواش گویند... (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بر خوان وی اندر میان خانه هم نان تنک بود و
خوانلغتنامه دهخداخوان . [ خوا / خا ] (اِ) طبق بزرگی را گویند که از چوب ساخته باشند چه طبق کوچک را خوانچه گویند. (برهان قاطع). سفره ٔ فراخ و گشاده . (ناظم الاطباء). سماط. ابوجامع : همی از آرزوی ... خواجه را گه خوان بجز رونج نباش
میانلغتنامه دهخدامیان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن سطح فاصله داشته و دور باشد
لاکونانهلغتنامه دهخدالاکونانه . [ ن ِ ] (اِ) نانی مُدَوّر که با آرد برنج سازند (در دیلمان و گیلان ).