وننگلغتنامه دهخداوننگ . [ وَ ن َن ْ ] (اِ) ریسمان و طنابی را گویند که هر دو سر آن رابر دو دیوار یا دو ستون بندند و خوشه های انگور از آن بیاویزند. (برهان ). ریسمانی را گویند که سر آن را بر دو جانب بندند و خوشه های انگور از آن آویزند، و آن را آونگ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج )
وننگفرهنگ فارسی عمیدشاخۀ بریدهشدۀ انگور که از آن آب میچکد؛ شاخۀ تاک: ◻︎ شاد باش و دو چشم دشمن تو / سال و مه از گریستن چو وننگ (فرخی: ۲۱۱)؛ آونگ.
وننگفرهنگ فارسی معین(وَ نَ) (اِ.) ریسمانی که دو سر آن را بر دیوار و جز آن بندند و خوشة انگور را از آن بیاویزند.
آناناسAnanasواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از آناناسیان با گیاهان بارده که بومی مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری امریکاست، اما در دیگر مناطق نیز دیده میشود؛ براساس مطالعات زیستشناسی مولکولی جدید این سرده فقط یک گونه دارد
درد سینهangina 1واژههای مصوب فرهنگستاندرد تنجشی خفهکننده که امروز بیشتر به درد قفسۀ صدری اطلاق میشود
حسین یونینیلغتنامه دهخداحسین یونینی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن محمدبن احمدبن زغیب اللاکودی جشعمی بعلبکی فقیه شاعر. در یونین از اعمال بعلبک متولد گشت و در همانجا در 1294 هَ . ق . / 1877</sp
سوزیانفرهنگ فارسی معین1 - (اِمر.)نفع و ضرر.2 - مال و سرمایه . 3 - نیک و بد. 4 - راز. 5 - نام وننگ . 6 - سوغات . 7 - (ص مر.) مهربان ، غمخوار.
سحتلغتنامه دهخداسحت . [ س ُ / س ُ ح ُ ] (ع اِ) حرام و هر کسب بد که موجب عار وننگ باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و منه الحدیث : «اتطعمونی السحت ». ج ، اسحات . (اقرب الموارد).
شگاللغتنامه دهخداشگال . [ ش َ ] (اِ) شغال . (آنندراج ) (از برهان ) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری ). جنسی از روباه و به سگ ماند و سرخ گون باشد و موی او نیز با موی روباه بیامیزند. (لغت فرس اسدی ). شغا : امیران کامران دلیران کامجوی هزبران تیزچنگ سواران کامکاریکی
سال و مهلغتنامه دهخداسال و مه . [ل ُ م َه ْ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) همیشه : گوش تو سال و مه سرود و سرودنشنوی نوبه ٔ خروشان را. رودکی .شاد باش و دو چشم دشمن توسال و مه از گریستن چو وننگ . فرخی (دیوان ص <span c
مختوملغتنامه دهخدامختوم . [ م َ ] (ع ص )مهرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده . (ناظم الاطباء) : همتت پشت دست زد کان رازر شد از مهر خاتمت مختوم . انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص <span class="hl" dir="
اوننگلغتنامه دهخدااوننگ . [ اَ ن َ ] (اِ) به معنی اوشنگ است و آن ریسمانی باشد که قبا و لنگی و قطیفه و امثال آن بر آن اندازند و گاهی خوشه های انگور نیز از آن بیاویزند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).