ورزاولغتنامه دهخداورزاو. [ وَ ] (نف ، اِ) گاوی را گویند که زمین بدان شیار کنند، یعنی گاو زراعت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). رجوع به ورزا شود.
ورزگاولغتنامه دهخداورزگاو. [ وَ ] (اِ مرکب ) مرکب از ورز+گاو. گاوی را گویند که بدان زمین زراعت را شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). ورزاو. (ناظم الاطباء). رجوع به ورزاو شود.
ورجویلغتنامه دهخداورجوی . [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، در 8 هزارگزی جنوب مراغه . جمعیت آن بالغ بر 2716 تن است و آب آن از رودخانه ٔچکان و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" di
ورزولغتنامه دهخداورزو. [ وَ زَ ] (اِ مرکب ) ورزاو. گاو نر که بدان آهن گاو بسته زمین مزرعه شیار کنند. (ناظم الاطباء). ورزگاو. رجوع به ورزاو و ورزگاو شود.