وچرلغتنامه دهخداوچر. [ وَچ َ ] (اِ) فتوی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دستور حاکم شرع در مسائل شرعی . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). وجر. (آنندراج ). رجوع به وجر شود.
ور و ورلغتنامه دهخداور و ور. [ وِرْرُ وِ ] (اِ) پرحرفی . سخنان پوچ و بیهوده . در تداول ، پی درپی سخن گفتن . حرف زدن . تلقین و تکرار. پرحرفی :ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزی است و دریای علم نه ملایی است و وروور. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به امثال و حکم دهخدا.
وچرگرلغتنامه دهخداوچرگر. [ وَ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) مفتی . فتوی دهنده . || پیغمبر و رسول . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). [ مشتق از وزاره به معنی گداره و گر علامت فاعلی ] گذارش گر. و کلمه ٔ وزیر نیز معرب همین وچر است . (از یادداشت مرحوم دهخدا) : بوسه و نظرت حل
وچرگرفرهنگ فارسی عمیدقاضی؛ فتویدهنده؛ مفتی؛ حاکم شرع: ◻︎ بوسه و نظرت حلال باشد باری / حجت دارم براین سخن ز وچرگر (زینبی: شاعران بیدیوان: ۴۹۴).
دات پیرایلغتنامه دهخدادات پیرای . (اِخ ) ابن شاپوربن مهریار (دستور) نویسنده ٔ نسخه ای از وچر کرت دینیک به سال 609 یزدگردی در کرمان (خرده اوستا گزارش پورداود ص 80).
وجرلغتنامه دهخداوجر. [ وَ ج َ ] (اِ) به معنی فتوی باشد و معنی آن رادر کنزاللغة دستور حاکم شرع در مسئله ٔ شرعی نوشته بودند و به این معنی با جیم فارسی [ وچر ] هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). فتوای قاضی . (ناظم الاطباء).
چللغتنامه دهخداچل . [ چ ُ ] (اِ) آلت تناسل را گویند. (برهان )(از جهانگیری ). آلت تناسل که چول نیز گویند. (رشیدی ). آلت تناسل را گویند وچُر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). آلت تناسل و نره . (ناظم الاطباء). آلت تناسل پسران خردسال (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و
وچرگرلغتنامه دهخداوچرگر. [ وَ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) مفتی . فتوی دهنده . || پیغمبر و رسول . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). [ مشتق از وزاره به معنی گداره و گر علامت فاعلی ] گذارش گر. و کلمه ٔ وزیر نیز معرب همین وچر است . (از یادداشت مرحوم دهخدا) : بوسه و نظرت حل
وچرگرفرهنگ فارسی عمیدقاضی؛ فتویدهنده؛ مفتی؛ حاکم شرع: ◻︎ بوسه و نظرت حلال باشد باری / حجت دارم براین سخن ز وچرگر (زینبی: شاعران بیدیوان: ۴۹۴).