ویکلغتنامه دهخداویک . (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش قیدار شهرستان زنجان . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ویکلغتنامه دهخداویک . [ وَ / وِ / وی ] (صوت ) کلمه ای است که چون از چیزی نفرت نمایند گویند. (برهان ). || به معنی ویحک است ، و آن لفظی است عربی و کلمه ٔ ترحم است یعنی ای نیک بخت و ای نیک و ای خوب ، و بعضی گویند به معنی وای اس
ویکلغتنامه دهخداویک . [ وَ ک َ ] (ع صوت ) تعجب از تو. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). درعربی وی به فتح و سکون یاء کلمه ٔ تعجب است ، یقال : ویک و وی لزید. (حاشیه ٔ برهان قاطع از منتهی الارب ).
ویکفرهنگ فارسی معین(وَ) [ ع . ] (شب جم .) وای بر تو، کلمه ای است که در هنگام ندبه و زاری گفته می شود.
بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
پژواک قلابشکلhook echoواژههای مصوب فرهنگستانپژواکی به شکل چنگک بر روی صفحۀ رادار که از بازتابندگی زیاد امواج در طی کشیده شدن بارش به درون مارپیچ میانچرخند به وجود میآید
وق وقلغتنامه دهخداوق وق . [ وَ وَ ] (اِ صوت ) وغ وغ . آواز سگ . عوعو. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وق وق کردن ؛ عوعوکردن سگ . وغ وغ کردن .
ویکانلغتنامه دهخداویکان . (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین با 1075 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ویکانلغتنامه دهخداویکان . (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین با 1075 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
رویکلغتنامه دهخدارویک . [ ی َ ] (اِ مصغر) مصغر روی . روی کوچک . روی ظریف و زیبا : تا تو نیایی ننمایند هیچ دخترکان رویکها از حجاب .ناصرخسرو.
ریکیاویکلغتنامه دهخداریکیاویک . [ رِ ] (اِخ ) بندر و پایتخت جزیره ٔ ایسلند، درشمال غربی اروپا دارای 58800 تن جمعیت ، مرکز صید ماهی و کارخانه ٔ روغن ماهی است . (فرهنگ فارسی معین ).
زیویکلغتنامه دهخدازیویک . [ زی ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ساژنویکلغتنامه دهخداساژنویک . [ ن ُ ] (اِخ ) ژان . منجم و زبان شناس از یسوعین مجار (1733 - 1785 م .) است .