هطوعلغتنامه دهخداهطوع . [ هَُ ] (ع مص ) شتابان و ترسان پیش آمدن . || متوجه شدن به چشم و برنگرفتن از آنچه نگریست وی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هطع شود.
پاتویهلغتنامه دهخداپاتویه . [ توی ی ِ ] (اِخ ) لوئی . یکی از آباء یسوعی و متکلم فرانسوی متولد در دیژن ، که در آثار ولتر مورد طعن و طنز است .
اطوعلغتنامه دهخدااطوع . [ اَطْ وَ ] (ع ن تف ) فرمانبردارتر و مطیعتر. (ناظم الاطباء). طائعتر: ماخلق شیئاً الا هو اطوع من بنی آدم . (حدیث ). ارخصها لحماً و اطوعها اهلاً. (مافروخی در صفت اصفهان ).- امثال : اطوع من ثواب . رجوع به ثواب شود.