پادریلغتنامه دهخداپادری . (اِخ ) کشیشی انگلیسی که ظاهراً در مائه ٔ سیزدهم ردّی بر اسلام نوشته و ردودی نیز در ایران بر آن نوشته اند. و ظاهراً این کلمه عنوانی است دینی در مذهب ترسایان مانند کشیش و بطریق و غیره از پاتر لاطینی . در نامه ٔ شاه عباس کبیر به پاپ آمده است : در این اوقات که پادریان عظا
پادریلغتنامه دهخداپادری . [ دَ ] (اِمرکب ) گستردنی خُرد که در آستانه ٔ در گسترند. || سنگی که پهلوی در گذارند تا به باد نجنبد.
پادریفرهنگ فارسی عمید۱. کشیش؛ عالِم روحانی مسیحی۲. مبلّغ مسیحی. Δ پادریان در زمانهای قدیم در ایران تبلیغات بسیار برای مسیحیت کردهاند و کتابهایی هم در رد اسلام نوشتهاند.
عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
سردرِ بارگُنجcontainer door header, header bar, container headerواژههای مصوب فرهنگستانقاب بالایی چارچوب درِ بارگُنج
حضریلغتنامه دهخداحضری . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حضر. شهری باستانی است که نام او در اشعار عرب آمده است . (الانساب ).
دِگرۀ پادریختantimorphic alleleواژههای مصوب فرهنگستاندِگرۀ جهشیافتهای که فعالیت یا فراوردۀ آن، فعالیت یا فراوردۀ طبیعی را مختل یا خنثی میکند متـ . پادریخت2 antimorph2 دِگرۀ بارز منفی dominant negative allele
matدیکشنری انگلیسی به فارسیمات، حصیر، بوریا، زیر بشقابی، پادری، زیر گلدانی، کفش پاک کن، بوریا پوش کردن، با حصیر پوشاندن، در هم گیر کردن
حصيرةدیکشنری عربی به فارسیبوريا , حصير , کفش پاک کن , پادري , زير بشقابي , زير گلداني , بوريا پوش کردن , باحصير پوشاندن , درهم گير کردن
matsدیکشنری انگلیسی به فارسیتشک، حصیر، بوریا، زیر بشقابی، پادری، زیر گلدانی، کفش پاک کن، بوریا پوش کردن، با حصیر پوشاندن، در هم گیر کردن