پادنگلغتنامه دهخداپادنگ . [ دَ ] (اِ مرکب ) دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرود آید و شلتوک کوفته شود و برنج از پوست برآید و برای جدا کردن پوست دیگر غلات نیز بکار است . پادنگه . نوع دیگر که با ف
پادنگلغتنامه دهخداپادنگ . [ دَ ] (اِخ ) شهر و بندر جزیره ٔ سوماترا دارای 47000 تن سکنه و از صادرات آن قهوه است .
پادنگفرهنگ فارسی عمید۱. چوبی شبیه تخماق در دستگاه برنجکوبی که آن را با پا حرکت میدهند و شلتوک را با آن میکوبند تا برنج از پوست جدا شود.۲. نوعی ساعت که پاندول آن شبیه پادنگ است.
پادنگفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِمر.) 1 - دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می شود. 2 - نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد.
پوشچنگار تودغدهای کیسهایadenoid cystic carcinoma, adenocystic carcinomaواژههای مصوب فرهنگستانپوشچنگاری که فضاهای داخلی آن با مایعات پر میشود
پوشچنگار سنگفرشی ـ غدهای 1adenosquamous carcinoma 1, adenoid squamous cell carcinoma, adenoacanthomaواژههای مصوب فرهنگستانپوشچنگار نایژهزادی که دارای بخشهای غدهایشکل و سنگفرشی و بزرگیاخته است و انواع مختلف دارد
چسبینهadhesinواژههای مصوب فرهنگستاناجزا یا زوائد سطح یاخته که واسطۀ چسبیدن یاختهها به یکدیگر یا به سطوح بیجان هستند
حضنیلغتنامه دهخداحضنی . [ ح َ ] (اِخ ) صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حضنی و فینحاس هر دو پسران عالی رئیس الکهنه اند که در منصب و گناه و موت شرکت داشته اند و نمونه ٔ تهاون و تأخیر در امورات تربیت اهالی خانه میباشند. زیرا که ایشان همواره تابع شهوات نفسانی ودنیوی و شرارت گردیده در وقتی که تابوت عه