پارتیزانلغتنامه دهخداپارتیزان . (فرانسوی ، ص ، اِ) جانبدار. طرفدار. هواخواه . || معتقد به عقیده یا مسلکی .
ارتجانلغتنامه دهخداارتجان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اقامت گزیدن در جائی . اقامت نمودن بجائی . (منتهی الارب ). || بر هم نشستن چیزی . (منتهی الارب ). || شوریده شدن کار. (زوزنی ). آمیخته شدن و شوریده شدن کاری . (منتهی الارب ).شوریدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). آشفته شدن کار. || ارتجان زبد؛ تباه گردیدن
آرتزینفرهنگ فارسی معین(تِ یَ) [ فر. ] ( اِ.) چاه جهنده ، چاهی که بین دو دامنه در دره حفر کنند، و آبش به صورت جهنده از آن خارج می شود.