پارساللغتنامه دهخداپارسال . (اِ مرکب ) عام ِ اوّل . پار. سال گذشته . عام ماضی . و رجوع به پار... شود : گر دگرگون بود حالت پارسال چونکه دیگر گشت باز امسال حال . ناصرخسرو.- امثال : پارسال د
ارساللغتنامه دهخداارسال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَسَل . پاره های چیزی : جائت الخیل ارسالاً؛ ای قطیعاً قطیعاً. || بندهای نی : زبُسّد بزرینه نی دردمیدبه ارسال نی داد دم را گذر.لوکری .
ارساللغتنامه دهخداارسال . [ اِ ] (ع مص ) فرستادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (غیاث ). گسیل کردن . گسی کردن . ایفاد. فارسیان ، ارسال را بر تحفه و سوغات استعمال کنند. (غیاث از مصطلحات ) : شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بیهق
ارسالدیکشنری عربی به فارسیمنتشر کردن , اشاعه دادن , رساندن , پخش کردن (از راديو) , سخن پراکني , انتقال , عبور , ارسال , سرايت , اسبابي که بوسيله ان نيروي موتور اتومبيل بچرخهامنتقل ميشود , فرا فرستي , فرا فرستادن
تِیِ تِیِگویش دزفولیهمانند ، مثل ،( برای زمان به کار می رود ، این زمان مانند آن زمان است) تیِ تیِ پارسالَ
پیرارفرهنگ فارسی عمیدسال پیش از پارسال؛ دو سال پیش از امسال؛ پیرارسال: ◻︎ شدت پار و پیرار و امسالت اینک / روش بر ره پار و پیرار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۵).