پاروزنلغتنامه دهخداپاروزن . [ زَ ] (نف مرکب ) در قایق و مانند آن کسی که با پارو آب رود یا دریا بشوراند و بشکافد تا قایق روان شود.
اریوجانلغتنامه دهخدااریوجان . [ اِ وَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: ضبط این کلمه را محقق نمیدانم . مسعر گوید شهری است نیکو در ناحیه ٔ ماسبذان در جانب راست حُلوان ، در راه همدان ، واقع درصحرائی بین جبال پردرخت . قرق گاههای (حُمات ) بسیار دارد و گوگرد و زاج و بوره و املاح بدانجا فراوان است و آب آن بطرف بند
عراجینلغتنامه دهخداعراجین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُرجون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرجون شود.
پاروزنهلغتنامه دهخداپاروزنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام یکی از الحان موسیقی . باروزنه . و شاید صحیح آن بازوزنه باشد از بازو زدن ، بال زدن مرغان : ساعتی سیوار تیر و ساعتی کبک دری ساعتی سرو ستاه و ساعتی پاروزنه .<p class="author
توتینkayakواژههای مصوب فرهنگستانقایقی باریک با دو سر تیز که روی آن بهجز محل نشستن پاروزن یا پاروزنها با قاب نفوذناپذیری پوشانده شده است و با پاروی دوسر رانده میشود
تترارملغتنامه دهخداتترارم . [ت ِ رِ ] (اِ) از اصطلاحات نظامی و بحرپیمائی یونان : کشتی های جنگی که چهار صف پاروزن داشت و در چهار طبقه جامیگرفتند بعکس تررم که دارای سه طبقه بود. (ایران باستان ج 3 ص 1977 ح ).
پاروزنهلغتنامه دهخداپاروزنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام یکی از الحان موسیقی . باروزنه . و شاید صحیح آن بازوزنه باشد از بازو زدن ، بال زدن مرغان : ساعتی سیوار تیر و ساعتی کبک دری ساعتی سرو ستاه و ساعتی پاروزنه .<p class="author