پارینه سنگیفرهنگ فارسی عمیددورهای ماقبل تاریخی که انسان ابزار و ادواتی خشن و ناصاف از سنگ برای خود میساخت؛ عصر حجر قدیم؛ پالئولیتیک.
پارینه سنگیفرهنگ فارسی معین( ~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک . نام دوره ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می کرد.
حرنةلغتنامه دهخداحرنة. [ ح ِ رِن ْ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای به یمامه در کوه از بنی عدی بن حنیفة. (معجم البلدان ).
چارنهلغتنامه دهخداچارنه . [ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) چهارنه . چهار ورق از اوراق بازی که بر روی هر یک نه خال نقش شده . نه خال گشنیز (خاج ) و نه خال پیک (گلابی سیاه ) و نه خال دل (گلابی قرمز). و نه خال خشت .
اپرنهلغتنامه دهخدااپرنه . [ اِ پ ِ ن ِ ] (اِخ ) کرسی ناحیه ٔ ((مارن )) واقع در ساحل رود مارن ، دارای 20381 تن سکنه و راه آهن از آن میگذرد و مرکز تجارت شراب است .
هرنعلغتنامه دهخداهرنع. [ هَُ ن ُ ] (ع اِ) شپش خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هرانع، هرانیع. (اقرب الموارد). هرنوع . رجوع به هرنوع شود.
فراپارینهسنگیEpi-palaeolithicواژههای مصوب فرهنگستانآخرین مرحله در پیشرفت صنایع پارینهسنگی زبرین که در پایان آخرین عصر یخبندان پدید آمد و ادامۀ فرهنگهای پارینهسنگی پس از آخرین عصر یخبندان، درست پیش از آغاز دوران نوسنگی، حدود بیست تا دههزار سال پیش بود
پارینهلغتنامه دهخداپارینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پار. پارین . پارسالین : چند خرامی ّ و تکبر کنی دولت پارینه تصور کنی . سعدی .برو زن کن ای خواجه هرنوبهارکه تقویم پارینه ناید بکار.
پارینهفرهنگ فارسی عمید۱. پارسالی: ◻︎ گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینهای (سنائی۲: ۴۹۴).۲. (اسم) سال گذشته؛ سال پیش.۳. کهنه؛ دیرینه؛ قدیمی.
پارینهلغتنامه دهخداپارینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پار. پارین . پارسالین : چند خرامی ّ و تکبر کنی دولت پارینه تصور کنی . سعدی .برو زن کن ای خواجه هرنوبهارکه تقویم پارینه ناید بکار.
احمد پارینهلغتنامه دهخدااحمدپارینه . [ اَ م َ دِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، ضمیر مبهم مرکب ) همان کس بی تغییری در خَلق و خُلق .- امثال : من همان احمد پارینه که هستم هستم : گفتمت امس
پارینهفرهنگ فارسی عمید۱. پارسالی: ◻︎ گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینهای (سنائی۲: ۴۹۴).۲. (اسم) سال گذشته؛ سال پیش.۳. کهنه؛ دیرینه؛ قدیمی.