پاسخلغتنامه دهخداپاسخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) (از: پات ، ضد. مقابل . و سخون ، گفتار.) جواب . مقابل پرسش . مقابل سؤال : زش از او پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری [ ظ: پیدائی ] میان مردمان . رودکی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).آهواز دام
پاسخفرهنگ فارسی معین(سُ) [ په . ] ( اِ.) 1 - جواب . مق . سؤال . 2 - اطاعت . 3 - پذیرفتگی . 4 - کیفر، مکافات . 5 - عوض ، پاداش . 6 - تعبیر خواب ، گزارش رویا.
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
پاسخ سرایلغتنامه دهخداپاسخ سرای . [ س ُ س َ ] (نف مرکب ) جواب دهنده . پاسخ ده . پاسخ گوی . پاسخ گذار. جواب آورنده : نهاده بدو گوش پاسخ سرای پر اندیشه شد ز آن سخن رهنمای . فردوسی .فرستاده آمد همان رهنمای دل و گوش بیژن بپاسخ سرای .<br
پاسخ گذارلغتنامه دهخداپاسخ گذار. [ س ُ گ ُ ] (نف مرکب ) پاسخ سرای : همه نامداران پاسخ گذارزبان برگشادند بر شهریار.فردوسی .
پاسخانهلغتنامه دهخداپاسخانه . [ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) قراولخانه . جای پاسبان : ز بختت آنکه اکنون وقت سرماست جهان همواره چون بفسرده دریاست کنون در دست سرمای زمانه نشیند پاسبان در پاسخانه .نباشد پاسبان بربام اکنون ...<br
پاسخدهیresponsivenessواژههای مصوب فرهنگستانواکنش سریع و توأم با گشادهرویی و احساس مسئولیت فرد یا سازمان به مطالبات
پاسخ 1answerواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ شکل دیگری از نهاد بلافاصله پس از آمدن آن در مایۀ غالب در یک فوگ (fugue)
پاسخکanswerbackواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی که دستگاه گیرنده به نشانۀ آمادگی پذیرش پیام و تکمیل ارتباط در پاسخ به فرستنده ارسال میکند
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
پاسخ سرایلغتنامه دهخداپاسخ سرای . [ س ُ س َ ] (نف مرکب ) جواب دهنده . پاسخ ده . پاسخ گوی . پاسخ گذار. جواب آورنده : نهاده بدو گوش پاسخ سرای پر اندیشه شد ز آن سخن رهنمای . فردوسی .فرستاده آمد همان رهنمای دل و گوش بیژن بپاسخ سرای .<br
پاسخ گذارلغتنامه دهخداپاسخ گذار. [ س ُ گ ُ ] (نف مرکب ) پاسخ سرای : همه نامداران پاسخ گذارزبان برگشادند بر شهریار.فردوسی .
پاسخ گذاشتنلغتنامه دهخداپاسخ گذاشتن . [ س ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) جواب دادن . پاسخ دادن : فریدون پیامم برین گونه دادتو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد.فردوسی .
پاسخ گریلغتنامه دهخداپاسخ گری . [ س ُ گ َ ] (حامص مرکب ) جواب گزاری : چنان رو که پرسدت پاسخ کنی به پاسخ گری روز فرخ کنی .فردوسی .
شکرپاسخلغتنامه دهخداشکرپاسخ . [ ش َ ک َ س ُ ] (ص مرکب ) آنکه سخنان نرم و شیرین در پاسخ میگوید. (ناظم الاطباء).
پاکیزه پاسخلغتنامه دهخداپاکیزه پاسخ . [ زَ / زِ س ُ ] (ص مرکب ) نیکوجواب : شنیدم که بر شاه فرخ بودکه دستور پاکیزه پاسخ بود.ابوشکور.
تلخ پاسخلغتنامه دهخداتلخ پاسخ . [ ت َس ُ ] (ص مرکب ) تلخ زبان . تلخ گفتار. (آنندراج ). کسی که جواب زشت و تلخ میدهد. (ناظم الاطباء) : گل کشمیریان شمشاد خلخ بت شیرین سواد تلخ پاسخ .زلالی (از آنندراج ).
خدمات دورتنظیمی هدایت خط بیپاسخremotely set call forwarding no replyواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به مشترک امکان میدهد از راه دور تمام تماسهای ورودی بدون پاسخ را به خطی دیگر هدایت کند
خدمات هدایت ارتباط بیپاسخcommunication forwarding no replyواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در صورت پاسخ ندادن کاربر، محتوای ارتباط (incomming communication) را بهطور خودکار به شمارۀ دیگری هدایت کند اختـ . خدمات هدایت بیپاسخ CFNR