پاشیدنیلغتنامه دهخداپاشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) لایق پاشیدن . که درخور پاشیدن است . افشاندنی . پراکندنی . پریشیدنی . برافشاندنی .
خون پاشیدنیلغتنامه دهخداخون پاشیدنی . [ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خونی است که رئیس کهنه در روز کفاره بر محل قدس آورد و آنرا بر پوشش صندوق عهد پاشد تا بجای کفاره باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
خون پاشیدنیلغتنامه دهخداخون پاشیدنی . [ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خونی است که رئیس کهنه در روز کفاره بر محل قدس آورد و آنرا بر پوشش صندوق عهد پاشد تا بجای کفاره باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
پاشیدنفرهنگ فارسی عمید۱. ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی؛ افشاندن.۲. (مصدر لازم) ریخته شدن و پراکنده شدن.
ریختنیفرهنگ فارسی عمید۱. پاشیدنی؛ افشاندنی؛ هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت.۲. هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند.
ذرورفرهنگ فارسی معین(ذَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - داروی خشک ، سوده یا کوفته شده ، پراکندنی یا پاشیدنی در زخم و جراحات . ج . ذرورات . 2 - نوعی بوی خوش ، عطر. ج . اذره .
sprayدیکشنری انگلیسی به فارسیافشانه، افشان، شاخه کوچک، ترکه، افشانک، ریزش، ترشح، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، اب پاش، سنجاق یا گل سینه کوچک، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن، زدن
خون پاشیدنیلغتنامه دهخداخون پاشیدنی . [ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خونی است که رئیس کهنه در روز کفاره بر محل قدس آورد و آنرا بر پوشش صندوق عهد پاشد تا بجای کفاره باشد. (قاموس کتاب مقدس ).