پالارلغتنامه دهخداپالار. (اِ) درخت و ستون بزرگ . (برهان ). پاغَر. ستون . اُستن . اُستون . شمع. تیرک . دیرک . حمّال . پادیر. پازیر. بالار.
پالارلغتنامه دهخداپالار. (اِخ ) رودی به جنوب هندوستان که از خطه ٔ میسور از کوههای بالاکات سرچشمه گیرد و سپس بجنوب شرقی و بعد از آن به مشرق جاری شود و پس از پیمودن 370 هزارگز به خلیج بنگاله ریزد.
هیلارلغتنامه دهخداهیلار. (اِخ ) مستشرق فرانسوی (1805-1895 م .). مطالعات و تحقیقاتی درباره ٔ ادیان ملل شرق بعمل آورده . از آثار اوست : 1- بودا. 2- محمد و قرآن
اُلاّرگویش بختیاریدوغاب آرد (مخلوطى از آرد و آب کهپوست گاو یا بز را به مدت دو تا سه هفتهبراى دباغى در آن اندازند تا بگندد).
پالارنگلغتنامه دهخداپالارنگ . [ رَ ] (اِ) آهن و پولاد هندی را گویند. (آنندراج ). و در لغت نامه ٔ شعوری آنرا شمشیر جوهردار و پولاد جوهردار گفته است .
مقاصلغتنامه دهخدامقاص . [ م َ ] (ع اِ) تیر و شه تیر و پالار عمارت و تیر بزرگ و حمالی که تیرهای دیگر را بر وی نصب کنند. (ناظم الاطباء).
پالارنگلغتنامه دهخداپالارنگ . [ رَ ] (اِ) آهن و پولاد هندی را گویند. (آنندراج ). و در لغت نامه ٔ شعوری آنرا شمشیر جوهردار و پولاد جوهردار گفته است .