پالانیلغتنامه دهخداپالانی . (ص ) اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج ، محامِر). (منتهی الارب ). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی ). اسب باربردار. (غیاث اللغات ). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین . حِمارَه .کَودَن . پلانی . (رشیدی ). اسب گران رَو. (
چالانچیلغتنامه دهخداچالانچی . (اِخ ) دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد. آبش از سراب ای
یالانچیلغتنامه دهخدایالانچی . (ترکی ، ص ) دروغزن . دروغگو. کاذب . لافی . دروغ باف .- یالانچی پهلوان ؛ (پهلوان دروغگو) آنکه دعویهای بی معنی کند. آنکه مدعی امری است و از عهده برنمی آید. مدعی کاذب .
الانیلغتنامه دهخداالانی . [ اَ ] (اِخ ) قصبه ای است معتبر (در کردستان ) و هوای خوش دارد و آبهای روان . حاصلش غلات باشد و علفزارهای نیکو و شکارگاههای خوب فراوان دارد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 107).
پالانیدنلغتنامه دهخداپالانیدن . [ دَ ] (مص ) افزودن ؟ : همچنانکه باغبان زردآلوی تلخ را می برد و بر جای آن قیسی شیرین بپالاند و افزون کند. (معارف بهاءالدین ولد). و در برهان پالاییدن بدین معنی آمده است . || فشردن . (تتمه ٔ برهان ).
بالانیلغتنامه دهخدابالانی . (ص نسبی ، اِ) اسب کندرو. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). اسب بارگیر. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). اسب پالانی . (ناظم الاطباء). ظاهراً بالانی صورتی از پالانی است . رجوع به پالانی شود.
پالانیدنلغتنامه دهخداپالانیدن . [ دَ ] (مص ) افزودن ؟ : همچنانکه باغبان زردآلوی تلخ را می برد و بر جای آن قیسی شیرین بپالاند و افزون کند. (معارف بهاءالدین ولد). و در برهان پالاییدن بدین معنی آمده است . || فشردن . (تتمه ٔ برهان ).