پالتفرهنگ فارسی عمیدتختۀ بیضیشکلی که نقاشان روی دست چپ خود میگیرند و رنگهایی را که لازم دارند در روی آن آماده و ترکیب میکنند.
پالتفرهنگ فارسی معین(لِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - شستی نقاشی (تخته رنگ ). 2 - سکوی قابل حمل بیشتر از جنس چوب برای جابه جا کردن مواد و بسته ها. 3 - سازه های مسطح و کوچک چوبی که زیر بار قرار دهند تا بتوان آن را با افرازه بلند کرد. بارکف . (فره ).
حلتلغتنامه دهخداحلت . [ ح َ ] (ع مص ) حلت رأس ؛ ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حلت دین ؛ ادای وام . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وام گزاردن . || حلت درهمی کسی را؛ دادن درهمی او را. (منتهی الارب ). || لازم گرفتن پشت اسب را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب المو
حلطلغتنامه دهخداحلط. [ ح َ ] (ع مص ) سوگند یاد کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). لجاجت کردن . (از اقرب الموارد). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ). غضب کردن . (اقرب الموارد). || شتابی کردن در کار.(از منتهی الارب ). اسراع در امری . (اقرب الموارد)
پالتولغتنامه دهخداپالتو. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلمه ٔ فرانسوی پالِت ُ . پوششی ضخیم که مردان و زنان بر روی دیگر جامه ها پوشند.
پالتولغتنامه دهخداپالتو. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلمه ٔ فرانسوی پالِت ُ . پوششی ضخیم که مردان و زنان بر روی دیگر جامه ها پوشند.