پاپیلغتنامه دهخداپاپی . (اِخ ) نام یکی از طوایف ایل پیشکوه از قبائل کرد ایران تقریباً دارای 1000 خانوار که در سیزار و کوههای هشتادپهلو و قیرآب و شمال دزفول مسکن دارند.
پاپیفرهنگ فارسی عمیددر پی؛ پیرو.⟨ پاپی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] = ⟨ پاپی شدن⟨ پاپی شدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. در پی کسی یا کاری بودن؛ کسی یا کاری را دنبال کردن.۲. در امری اصرار ورزیدن.
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
پاپیتهلغتنامه دهخداپاپیته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) قسمی حبوب از نوع باقلی که دانه های آن 1/5 درصد حاوی استریکنین است .
پاپیاسلغتنامه دهخداپاپیاس . (اِخ ) (سن ...) کشیشی از اهل هیِراپولیس که ظاهراً در آغاز قرن دوم میلادی میزیست و بنابه روایتی قدیم شاگرد و پیرو یوحنا القدیس بوده است . وی تفسیری بر انجیل بزبان یونانی نگاشت که اکنون قسمتی از آن در دست است .
پاپیچلغتنامه دهخداپاپیچ . (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پاتابه . بادیج . پالیک . || (نف مرکب ) پای پیچنده . به پای پیچنده . - عمل کسی پاپیچ او شدن ؛ نتیجه ٔ گناهی عاید او گردیدن .
پاپیرگرافیلغتنامه دهخداپاپیرگرافی . [ رُگْرا / رُگ ِ ] (فرانسوی ، اِ) فن چاپ کردن و نقاشی و نوشتن برای چاپ سنگی بر نوعی از مقوای سخت یا سنگ چاپ مصنوع .
پاپی بودنلغتنامه دهخداپاپی بودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) در امری اصرار ورزیدن . تعقیب آن کردن .
پاپیتهلغتنامه دهخداپاپیته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) قسمی حبوب از نوع باقلی که دانه های آن 1/5 درصد حاوی استریکنین است .
پاپی شدنلغتنامه دهخداپاپی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاپی شدن امری را؛ اصرار ورزیدن در آن . دنبال کردن آن .
پاپی یوت ژاسمنلغتنامه دهخداپاپی یوت ژاسمن . [ پی ، ی ُ ت ِ م َ ] (اِخ ) مجم-وعه ای از اشعار به لهجه ٔ «آژنی » (1835-1843م .).
پاپیاسلغتنامه دهخداپاپیاس . (اِخ ) (سن ...) کشیشی از اهل هیِراپولیس که ظاهراً در آغاز قرن دوم میلادی میزیست و بنابه روایتی قدیم شاگرد و پیرو یوحنا القدیس بوده است . وی تفسیری بر انجیل بزبان یونانی نگاشت که اکنون قسمتی از آن در دست است .
یعقوب وندپاپیلغتنامه دهخدایعقوب وندپاپی . [ ی َ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. این دهستان در خاور بخش واقع و محدود است از شمال به کوه کوس و از جنوب و خاور به رودخانه ٔ سزار، و از باختر به راه آهن سرتاسری . آب آن از رود زوال سزار و چشمه های دیگر تأمین می شود. قلل