پاچراغیلغتنامه دهخداپاچراغی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )پولی که دکانداران در اوّل شب آنگاه که چراغ روشن می کردند بپای چراغ می نهادند و سپس به فقیر میدادند.
پاچراغیفرهنگ فارسی عمید۱. جای گذاشتن چراغ در خانه.۲. [مجاز] پولی که مردم در زورخانه و بعضی جاهای دیگر پای چراغ میگذارند.
پاچراغیفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِمر.) 1 - جای گذاشتن چراغ در خانه یا دکان . 2 - پولی که تماشاگران در زورخانه و مانند آن پای چراغ می گذارند. 3 - پولی که دکانداران سر شب پای چراغ می نهادند تا به فقیری بدهند. 4 - در بازار به آخرین مشتری که تقریباً در آخروقت برای خرید جنس می آید، گفته می شود.
ارغژلغتنامه دهخداارغژ. [ اَ غ َ ] (اِ) نوعی از بازی باشد که دوشیزگان و دختران کنند و آن چنان است که بر سر دو پا نشینند و کفهای دستها را بر سر زانو بمالند و چیزها گویند و همچنان نشسته بر سر پاها برجهند و کفهای دستها را بر هم زنند. (آنندراج ). ارغشتاک .
تاش آریغیلغتنامه دهخداتاش آریغی . (اِخ ) منزلی در چهارفرسخی شهر سبز. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 403 شود.