پایندگیلغتنامه دهخداپایندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) خُلُود. بقاء. ابدیّت . دوام . دیمومت . قیام . (مهذب الاسماء) : دانی که پسر باشد پایندگی تن گیتی چو تن است او بمثل همچو سرآمددر خانه نشاید شدن الا بره دردر خانه ٔ اقبال
پایندگیفرهنگ فارسی عمیددوام؛ بقا: ◻︎ آزمودم مرگ من در زندگیست / چون رهم زاین زندگی پایندگیست (مولوی: ۴۸۵).
هندیلغتنامه دهخداهندی . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد.دارای 160 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ کهمان و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="
هندیلغتنامه دهخداهندی . [ هَِ ] (ص نسبی ) هندوستانی . (برهان ). از: هند + یاء نسبت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). منسوب به هند. (منتهی الارب ). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی ) : تبیره درآمد ز پرده سرای خروشیدن زنگ و هندی درای . فردوسی
هندیلغتنامه دهخداهندی . [ هَُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 84 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پایندگی کردنلغتنامه دهخداپایندگی کردن . [ ی َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاهداری کردن . سرپرستی و محافظت کردن قیِّم : گفت ای پیغمبر خدا آن وقت که این فرزند در شکم من بود عهدکرده ام با خدای تعالی که خدمت این خانه ٔ بیت المقدس کند و بعبادت و ب
قیومیلغتنامه دهخداقیومی . [ ق َی ْ یو ] (حامص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . پایندگی . (فرهنگ فارسی معین ).
پایندگی کردنلغتنامه دهخداپایندگی کردن . [ ی َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاهداری کردن . سرپرستی و محافظت کردن قیِّم : گفت ای پیغمبر خدا آن وقت که این فرزند در شکم من بود عهدکرده ام با خدای تعالی که خدمت این خانه ٔ بیت المقدس کند و بعبادت و ب