پایه پایهلغتنامه دهخداپایه پایه . [ ی َ / ی ِ ی َ / ی ِ ](ق مرکب ) پلّه پلّه . اندک اندک . تدریجاً : چو خواهی کسی راهمی کرد مه بزرگیش جز پایه پایه مده . اسدی .در تأنی
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
آگهی پیشنماpop-over advertisement, pop-over adواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آگهی که در صفحۀ وِب پیش روی کاربر ظاهر میشود و روی بخشی از صفحۀ جاری را میگیرد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
تدرجفرهنگ فارسی عمید۱. کمکم و آهستهآهسته پیش رفتن؛ پایهپایه نزدیک شدن.۲. اندکاندک به سوی چیزی رفتن.
abutmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیabutments، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار
abutmentدیکشنری انگلیسی به فارسیآستانه، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار
تدرجلغتنامه دهخداتدرج . [ ت َ دَرْ رُ ] (ع مص ) اندک اندک قریب گردیدن . (منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک گردیدن . به تدریج پیش آمدن . (ناظم الاطباء). مرتبه مرتبه سوی چیزی پیش رفتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پایه پایه بالا رفتن . (ناظم الاطباء).
پایهلغتنامه دهخداپایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هریک از طبقات چیزی که بر آن طبقات برروند یا فرودآیند چون طبقات نردبان و منبر و پلکان بام . مرقاة. پله . زینه . دَرَجه . هر مرتبه از زینه و پله ٔ منبر. پله ٔ نردبان . پاشیب . عتبه . پک .اُرچین . پغنه . تله <span class
پایهلغتنامه دهخداپایه . [ ی ِ ] (اِخ ) آلفونس . وکیل دعاوی فرانسوی متولد در سواسون . مؤلف کتابهای سودمند در تاریخ حقوق .
پایهفرهنگ فارسی عمید۱. هر چیز شبیه پا: پایهٴ میز، پایهٴ صندلی.۲. [مجاز] پی؛ بنیاد؛ شالوده.۳. قاعده؛ اساس.۴. [مجاز] قدر؛ مرتبه.۵. درجۀ کارمند در اداره؛ رتبه.۶. زینه؛ پله.⟨ پایهپایه:۱. پلهپله.۲. [مجاز] درجهبهدرجه.
پایهدیکشنری فارسی به عربیارض , اساس , جبل , جزر , درجة , دعامة , ساق , علامة , عمود , قاعدة , کابولي , مرحلة , ممشي , نقطة الارتکاز ، نُقْطَة (مِحْوَرُ) اّرتکاز ، حجر الاساس
پایهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, basis, bedding, column, cornerstone, degree, foot, foundation, gradation, grade, ground, groundwork, leg, pile, pillar, position, rank, rock, stalk, stanchion, standard, stature, status, support, trestle, upright
دپایهلغتنامه دهخدادپایه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ) دبستان و مکتب . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 426). اما جای دیگر دیده نشد.
دوپایهلغتنامه دهخدادوپایه . [ دُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هرچیز که دارای دو ساقه باشد. (ناظم الاطباء). || دوپا. || انسان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اصطلاح گیاه شناسی )چون گل نر بر گیاهی و گل ماده بر گیاهی دیگر باشد آن گیاه را دوپایه نامند، چون خرما
پیلپایهلغتنامه دهخداپیلپایه . [ پا ی َ/ ی ِ ] (اِ مرکب ) پیلپای . ستونی را گویند که از گچ و سنگ سازند و بر بالای آن پایه های طاق گذارند. (برهان ). پایه ای که از گچ و سنگ بردارند. پی جرز و مجردی (در بناء). ستون بزرگ : در این رواق که طاقهای
خانپایهلغتنامه دهخداخانپایه . [ خام ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) میز. میز غذاخوری : عیسی از چرخ فرودآید و ادریس ز خلدکاین دو را زلّه ز خانپایه ٔ طه بینند.خاقانی .
چفت پایهلغتنامه دهخداچفت پایه . [چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) چفته پایه . پایه ٔ چفت . پایه ٔ مو. پایه ٔ تاک . چوب یا شاخه ٔ درختی که درخت انگور را بوسیله ٔ آن راست نگه دارند. پایه های مصنوعی که برآرند یا درختهای دیگر که پایه