پت پتلغتنامه دهخداپت پت . [ پ ِ پ ِ ] (اِصوت ) حکایت صوت پیاپی فتیله ٔ چراغ گاه بآخر رسیدن روغن . جرِست چراغ و شمع میران . بانگ فتیله ٔ چراغ و شمع چون خاموش شدن خواهد. آواز فتیله ٔ چراغ چون روغن آمیخته به آب دارد یا روغن آن نزدیک به برسیدن است .- پت پت کردن (چراغ یاشمع)</s
پت پتفرهنگ فارسی عمید۱. صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است.۲. صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند.
پت پت کردنفرهنگ فارسی معین( ~. کَ دَ) (مص ل .) 1 - صدا کردن فتیلة چراغ و شمع و مانند آن . 2 - اصطلاحی است که میکانیسین ها و عوام برای صدای موتور اتومبیل ها به هنگام خرابی آن استعمال کنند.
فت فت کردنلغتنامه دهخدافت فت کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته و بشتاب چیزی را به کسی گفتن و غالباً با نیتی بد. (یادداشت بخط مؤلف ). پت پت یا پچ پچ کردن . نجوی .
صدای نرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی صدای ملایم، هیس، صفیر، صدای مکیدن، جزجز کردن، جلزوولز، زمزمه، ناله، ویز، وز، وزوز، پتپت، غلغل، غانوغون صدای وزش نسیم
نوسان داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سان داشتن، مواج بودن، تشعشع کردن، مرتعش بودن، ضربان داشتن، تاب خوردن، آویزان بودن تلوتلو خوردن، لرزان بودن شعله، سوسو زدن، تپیدن، پتپت کردن تکان خوردن، جنبیدن، حرکتکردن متلاطم بودن بیعزم بودن
هرازگاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان سم] هرازگاهی بیقراری، افتوخیز، پراکندگی، بیترتیبی، بینظمی نامنظم بودن، گهگاهی بودن، رقصیدن، لرزیدن، لرزان بودن، سوسو زدن، بال زدن، پَرپَر زدن، پتپت کردن اغتشاش، آشفتگی عدمانسجام، ناهمگنی جستوخیز، تشنج، تلاطم عدم ثبات، عدم استمرار، عدم تداوم تغییرپذیری تلونمزاج
پتلغتنامه دهخداپت . [ پ َ ] (اِ) آهار. آهار جولاهان . و آن چیزی باشد که در جامه مالند تا باریک شود و صیقل گیرد. (لغت نامه ٔ اسدی ). آهار که بر جامه دهند. و غالباً آن لعابی است از کتیرا یا نشاسته یا صمغ و یا لعاب خطمی و جز آن که جامه یا کاغذ و امثال آن بدان آغارند تا شخ و محکم شود. شو. شوی .
پتلغتنامه دهخداپت . [ پ ِ ] (اِ)شب پره ای است که آنگاه که صورت کرم دارد پشم و امثال آن را خورد و تباه کند. بید. دیوچه . سوس . متّه . عثه . و رجوع به دیوچه شود.
پتفرهنگ فارسی عمید۱. پرز؛ کرک.۲. پشم نرمی که از بن موهای بز میروید و از آن شال و پارچههای لطیف میبافند؛ بزشم؛ بزوشم؛ بزوش؛ تَفتیک.۳. مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست میکنند و به پارچه میزنند تا سخت و براق شود؛ لعاب؛ آهار.
پورباپترپتلغتنامه دهخداپورباپترپت . [ پ َ رَ پ َ ت َ ] (اِ) از منازل آسمان در تداول مردم هند. (ماللهند بیرونی ص 107 و 120 و 148 و 244 و
تانپتلغتنامه دهخداتانپت . [ پ ِ ] (اِخ ) دماغه ٔ امید در جنوب افریقا است . این دماغه را بطور عامیانه دماغه ٔ طوفانها نامند . رجوع به دماغه ٔ امید نیک ، بُن اِسپِرانس شود.
خرسوب لپتلغتنامه دهخداخرسوب لپت . [ خ ِ سُب ْ ل ِ ] (اِخ ) نام پادشاه تراکیه است بزمان فیلیپ دوم پادشاه مقدونی . توضیح آنکه فیلیپ پس از فتوحات متعدد وارد تسالی شد و جبابره را از شهرهای این ولایت یونانی اخراج کردو با پول متنفذین را جلب بخود کرد. این اقدام موجب شد که همجواران تسالی نیز از متحدان فیل
زیپتلغتنامه دهخدازیپت . [ پ ِ ] (اِخ ) زی په تس (327 - 279 ق . م .). والی یا پادشاه بی تی نیه که استقلال این مملکت را در زمان جانشینان اسکندر حفظ کرد و شهری ساخت که موسوم به زی په تیه گردید و از حیث ثروت معروف بود. (تاریخ ایر